» سرشکستن حضرت زین العابدین علیه السلام در عزای حضرت سیدالشهدا علیه السلام
» آیا مواسات وهن است
» لطمه
» همدردی یا وهن
» اشکال از نحوه عزاداری نگیرید
» نسب عمر
» روایت ابوبكر و عمر و پیروان آنها مشرك هستند
» آیا عمر خطاب همسر حضرت ام‌کلثوم(سلام الله علیها) است؟
» پروژه تحريف کتب اهل سنت+تصوير (قسمت اول)
» روايت «وَأَنْتَ خَلِيفَتِي فِي كُلِّ مُؤْمِنٍ مِنْ بَعْدِي» با سند معتبر + تصوير كتاب
» بیعت عمر با امیرالمومنین (علیه السلام) در غدیر خم
» تحریف کتب اهل سنت
» سوتی کتاب اهل سنت
» روايت « لو لا علي (ع) لهلک عمر » در چه منابعي آمده است؟
» اعترافات عمر درباره امير مؤمنان على(عليه السلام)
» عمربن خطاب
» به راستی چه كسي پيامبر را شهيد كرد؟
» محتوای سوره حمد
» اَصحاب عَقَبَه:
» شجره ملعونه در قرآن
درباره ما

به وبلاگ من خوش آمدید
نویسندگان
پیوندهای روزانه
دیگر امکانات

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 25
بازدید دیروز : 14
بازدید هفته : 39
بازدید ماه : 39
بازدید کل : 82083
تعداد مطالب : 78
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1

پیوندهای وبگاه
» gps ماشین ردیاب
» دیلایت فابریک
» جلو پنجره لیفان ایکس 60

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان روایات اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام و آدرس hadiseslam.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آرشیو مطالب
موضوعات مطالب
برچسب‌ها
نسب عمر
+ نویسنده حامد طیبی محمدی در دو شنبه 12 مهر 1395برچسب:, |
آورده اند که :حضرت عبدالمطلب علیه السلام با یکی از فرزندان آن حضرت بنام زبیر دارای کنیز حبشی(سیاه چرده)بود بنام صهاک با اندامی میان بالا و متمایل به مسائل جنسی او برای آن حضرت شترچرانی می کرد ،شخصی بنام نفیل(۱) در چراگاه چشمش به صهاک افتاد و عاشق او شد لذا با او مرتکب خلاف گردید(۲)نتیجه این عمل نامشروع فرزندی بنام خطاب شد(۳)
خطاب پس از آنکه بالغ شد چشمش به مادر خویش افتاد(۴)و از سرین (نشستنگاه آدمی) او خوشش امد لذا او نیز با مادرش که او را نمی شناخت مرتکب زنا گردید،نتیجه عمل زشت این مادر و پسر ، دختری شد که مادرش از ترس او را در کهنه ای پیچیده و سر راه گذاشت (۵)
هشام فرزند مغیره این دختر سرراهی را برداشته و اک را بزرگ کرد و نام او را حنتمه گذاشت .
بعدها خطاب که نزد هشام رفت و آمد داشت از حنتمه که هم دخترش بود و هم خواهرش خواستگاری کرد و با او ازدواج نمود که ثمره آن عمر شد.
۱_گفته شده که:نفیل نیز غلام حضرت بود او شتران را می چرانید و صهاک گوسفندان را۰
۲_به جهت بدبینی که به او داشتند شلوار پوستی با قفل آهنین بر او پوشانده بودند،نفیل او را به درختی آویزان و به زحمت آن را از تنش بیرون آورد.
۳_گفته شده که:صهاک از ترس حضرت عبدالمطلب علیه السلام نوزادش را به مزبله ای (جای ریختن خاکروبه و زباله)انداخت ،زنی یهودی او را برداشت و تربیت نمود ،آن کودک پس از بزرگ شدن هیزم کشی می کرد لذا او را حطاب گفتند بعدها به خطاب مشهور شد. 
۴_و صهاک نیز چشمش به دنبال خطاب بود.
۵_بیرون شهر مکه به مزبله ای (جای ریختن خاکروبه و زباله) انداخت.
 
 
پس نسب او از طرف پدر چنین است:عمر بن خطاب بن نفیل 
و از طرف مادر :عمربن حنتمه (بنت خطاب و)بنت صهاک و بنت نفیل.
در شعری از امام صادق علیه السلام مطلب فوق چنین آمده:
من جده خاله و والده    
و امه اخته و عمته 
اجدر ان یبغض الوصی وان
ینکر یوم الغدیر بیعته 
نتیجه زنای اول:خطاب و صهاک (مادرش):حنتمه
ننیجه زنای سوم :خطاب و حنتمه(هم دخترش و هم خواهرش؛زیرا از یک مادر هستند):عمر 
پس:
صهاک هم مادر خطاب است و هم همسر نامشروع او!!
خطاب حرومزاده هم پدر عمر است ،هم پدربزرگ او(چون پدر حنتمه است)،هم دائی او(چون خطاب و حنتمه از یک مادر هستند).
حنتمه حرامزاده هم مادر عمر است ،هم خواهر او(چون هردو از یک پدر هستند)هم عمه او(چون حنتمه و خطاب از یک مادر هستند).
بنابر آنچه گروهی از علمای شیعه مانند سید مرتضی ،سید ابن طاووس ،بیاضی عاملی و ۰۰۰ به نقل از کلبی نسابه یا غیر او آورده اند ، خود نفیل هم فرزند صهاک است که از زنای عبدالعزی بن رباح با او متولد شد .(فضله بن هاشم و عبدالعزی هر دو با صهاک زنا کردند۰)
 
 
 
به طریق مخالف،در کتاب نهایه الطلب حنبلی مذکور است:خطاب الاغ فروش،و خطاب اسم او نیست و لقب اوست و چون مردم مادر رناکار او را بسیار خطبه می کردند از این جهت ملقب به خطاب شد و خطبه به دو معنی است :
۱_به معنی نکاح و 
۲-به معنی اجماع 
و چون مادر خطاب جماع بسیار می داد و زنا می کرد لهذا پسر سگ پدر او مشهور به خطاب شد و کنیت او ابوحفص بود.
در کتاب احسن الکبار آمده:نام مادر عمر شطی بود و گویند دولام بود و ابوجهل دائی عمر بی پدر بود و نام مادرش حنتمه بود۰
در کتاب بضاعه الایمان آمده:اسم مادرش حتمه یا حئمه بنت هشام این مغیره است.
در کتاب الطرائف از کتاب الطلب حنبلی نقل نقل شده :عمر در جاهلیت به خرچرانی مشغول بوده و از قبیله عدی است(الطرائف ج۲ص۱۷۸ و اثبات الهداه ج۴ص۲۹۳)
هشام ابن السائب الکلبی که از  علمای سنیان سگ پدر است و در کتاب مثالب الصحابه و جمعی دیگر از علمای فریقین در کتب خود با اندک اختلافی ذکر کرده اند:صهاک حبشیه کنیز هشام ابن عبدمناف بود و زناکرد با او نفیل ابن هشام و بعد از او زنا کرد با او عبدالعزی ابن ریاح و از این دو پدر نفیل بهم رسید و نفیل و عبدالعزی هر دو از برای آن فرزند دلبند سگ پدر منازعه و مخاصمه کرده و هر کدام ادعا نمودند که فرزند من است و نفیل جد عمر بن الخطاب است.(مثالب العرب ص ۸۸)
کلبی نسایه شافعی گفت که صهاک کنیز هاشم ابن عبدمناف بود و نفیل پسر هاشم باوی زنا کرد عبدالعزی بهم رسید و بعد از آن عبدالعزی با صهاک مادر خود زنا کرد نفیل بهم رسید که جد عمر است و گویند که آبا و اجداد  عمر سگ پدر تا هفت پشت حرام زاده بودند.
در کتاب فصول الحق روایت است از ابوعبیده ابن سلامه که نزد سلامه که نزد سنیان اهل بدعت از راویان پسندیده است که خطاب را به سبب دزدی در بازار عکاظه دستش را بریدند.
 
اما به روش موافق یعنی فرقه ناجیه اثنی عشریه روایت است از علی بن هشام قمی از یحیی بن محبوب از ابن زانب از حضرت صادق علیه السلام و همچنین محمد ابن سهر آشوب مازندرانی که از بزرگان فرقه ناجیه است از چندین طریق در کتاب مثالب ذکره کرد و صاحب کتاب لوامع الانوار از مروج مذاهب اثنی عشر شیخ علی بن عبدالعال روایت نموده در کتاب ملتفتات ذکر شده و مصنف کتاب تحفه عباسی و صاحب کتاب ریاض الایمان و مولانا احمد اردبیلی در کتاب (حدیقه الشیعه ج۱ص۴۹۵ ) و غیر ایشان با اندک اختلافی نیز در بیان شناسنامه نسب عمر منزل سقر روایات نموده اند.
*عمر زنا زاده =عمر مادر جنده*
خلاصه شناسنامه عمر عمر پلید آنکه صهاک کنیز زبیربن عبدالمطلب بود و منتقل به هشام ابن مغیره شد و چون هشام به صهاک گمان زنا داشت او را شلوار چرم می پوشانید و بربند شلوار او قفل می زد تا نتواند زنا کند و صهاک شتران هسام را هر روز به چراگاه برده می چرانید و نفیل که جد عمر بی پدر است غلامی از غلامان قریش بود به صهاک میل بهم رسانید و برای زنا با او به چراگاه غنم و شتران رفته خواست که با وی زنا کند،صهاک گفت:بند شلوار من قفل دارد پس نفیل دستهای او را از درخت آویزان آویخت تا گوشت بدنش کشیده شد و اندک اندک شلوار اور را پائین کشیده و با وی زنا کرد.
و مدتی در این کار بودند تا خطاب از نطفه کثیف و پلید او متولد شد و صهاک پسر زنا زاده اش خطاب را در آن صحرا انداخته شخصی او را برداشته به شیر شتر پرورش داد،چون این پسر زنا زاده به حد بلوغ رسید به حسب اتفاق روزی نظرش بر سرین مادرش افتاده با در افتاد و زنا کرد و شکم مادر از نطفه پسر گران بارگشت دختری از خطاب و مادر او بوجود آمد که نکبت بخش آن دشت و کوه شد، از ترس موالی خود آن دختر را در پارچه ای پیچیده در میان خویشان و وابستگان مکه انداخت،پس هشام ابن مغیره ابن الولید او را بافته به منزل خود آورد و او را پرورش داد تا بزرگ شد، او را پرورش داد تا بزرگ شد او را حنتمه نام کرد.
و چون حنتمه زنا زاده به حد بلوغ رسید به حسب اتفاق نظر خطاب زنازاده بر دختر زنازاده اش افتاد عاشق جمال و مفتون ناز و کرشمه او شد با دختر زنازاده اش زنا کرد عمر ناپاک از تخم آن کشت زار زنا حاصل گشت .
*عمر مادرجنده =عمر زنازاده*
و لهذا ابن حجاج بغدادی که یکی از شعرای عرب است،در بیان شناسنامه نسب آن بی نسب گفته و بعضی این شعر را به حضرت امام صادق علیه السلام نسبت می دهند و نیز مصنف کتاب لوامع الانوار ذکر کرده که از مروج مذهب اثنی عشر شیخ علی بن عبدالعال کرکی شنیدم که این شعر کلام معجز نظام حضرت امام صادق علیه السلام است.
من جده خاله و والده
وامه اخته و عمته
اجدر ان یبغض الوصی و ان 
ینکر یوم الغدیر بیعته 
یعنی :کسی که جد او دائی او و پدر او باشد و مادر او خواهر و عمه او بود چنین زنازاده ای سزاوار شرارت و فتنه هائی است که با امیرالمومنین علیه السلام وصی حق که امام مطلق است دشمنی کند و عداوت نماید و منکر حکم خدا و بیعت روز غدیر گردد.
و بنابراین تحقیقات در شناسنامه عمر ملعون لازم می آید که:خطاب ،پدر و دائی و جد و صهاک  مادر و خواهر و عمه آن عمر ولد زنا باشد.
*عمر مادر جنده=عمر حرامزاده*
در کتاب ریاض الایمان روایت است:چون عبدالمطلب بر این مقدمه وقوف یافت،خطاب زناکار و زنازاده را گرفته پشت سر او را تا نزدیک گوش او و میان هر دو چشم او را داغ کرد و از مکه معظمه اخراج نمود و در طائف به درک واصل شد و آخر آن سگ حرمزاده (عمر خبیث ملعون) زنازادگی خود را به ظهود رسانیده ،به جهت انتقام گرفتن از داغ کردن خطاب(پدرش) توسط عبدالمطلب،اولاد عبدالمطلب(اهل بیت)را به داغ فقر و فاقه مبتلا گردانیده حقوق ایشان را از دست ایشان انتزاع نمود.(حدیقه الشیعه ج۱ ص۴۹)
زنت صهاک بکل علج  
 مع علمها بالزنی حرام
فلا تلمها علی زناها
فما علی مثلها ملام
فلا تلمها ولم زنیما
یزعم ان ابنها امام
(الزام النواصب ص۱۶۵)
یعنی :زنا کرد صهاک به هر ناصبی بری از مذهب حق،با آنکه عالم بود به حرمت زنا،پس ملامت مکن تو او را به زنا به واسطه آنکه بر او و بر مثل او ملامت و سرزنش نیست و او را ملامت نکن،و اما ملامت نکن آن زنیمی که یقین کرده باشد که ابن صهاک امام است و زنیم آن کسی را گویند که به غیر از پدر منتسب است و دیگری او را بخورد ملحق ساخته .
 
دلیل دفن آن دو ملعون در آن مکان
امیرالمومنین علیه السلام به دومی لعنت الله علیه اخباری از آینده داده اند که ما خلاصه آن را در اینجا بیان می کنیم:
تو را می بینم که به خاطر ظلم هایی که به بدترین وجه در حق عترت پیامبر علیهم السلام روا داشتی در این دنیا به واسطه ضربتی از سوی یکی از بندگانی که تو با ظلم و ستم بر او حکم می رانی کشته خواهی شد،پس او تو را می کشد در حالی که توفیقی (از جانب خداوند)نصیبش شده است و به خد ا قسم که او بر خلاف میل تو وارد بهست می گردد.شما دونفر در کنار قبر رسول الله صلی الله علیه وآله دفن می شوید و تا آخرالزمان کسی جز شما دونفر در آنجا دفن نمی شوند،تا وقتی که فرزندم مهدی علیه السلام شما دو نفر را خارج کند،کسی شک در وجود شما دو نفر نکند،چون اگر شما در بین مسلمین دفن شوید،مردم شک می کنند و گویند اشخاص زیادی تا بحال در اینجا دفن شده اند،سپس شما را به درخت می بندند و بعد آتشی را که خانه مرا با آن به آتش کشیدید می آورند و با آتش شما را می سوزانند و خاکستر شما را بادی که به امر خدا وزیدن گرفته است به دریا می ریزد.
ارشادالقلوب ج۲ص۱۲۹تا۱۳۱ و الهدایه الکبری ص۱۶۲ تا ۱۶۴
توضیح اینکه :وقت امام زمان ارواحنا فداه ظهور می فرمایند و آن دو ملعون را از قبر بیرون می آورند،آنها با زبان خودشان به همه جنایاتی که مرتکب شده اند اعتراف می کنند و چون غیر از آن دو ملعون شخص دیگری در کنار قبر پیامبر ثلی الله علیه و آله دفن نیست همه یقین می کنند که آن دو خودشان هستند که به جنایات و خیانتشان اعتراف می کنند و دیگر مجالی برلی شک و یا انکار هم باقی نمی ماند .
 
 


برچسب‌ها:
پروژه تحريف کتب اهل سنت+تصوير (قسمت اول)
+ نویسنده حامد طیبی محمدی در سه شنبه 13 آبان 1393برچسب:, |
پروژه تحريف کتب اهل سنت+تصوير (قسمت اول)
   

آغاز عمليات اجرايي اين پروژه ي بسيار عظيم که بعد از وفات حضرت رسول(ص) آغاز شد،يکي ديگر از خدمات ارزشمند و اقدامات مهم ايادي شيطان در توسعه و آباداني تفکر ناب سقيفه بود.پيشرفت اين پروژه که کلنگ آن به دست تواناي کودتاچي هاي سقيفه بر زمين زده شد،همچنان ادامه داشت تا زمان ظهور محمدبن عبدالوهاب،که سرعت و شتاب باورنکردني به خود گرفت.
اجراي پروژه عظيم تحريف و دروغ و عوام فريبي،نماد ديگري از خلاقيت، اراده و همت والاي متخصصان مکتب سقيفه در جهت رشد فريب عوام، و اعتلاي اين تفکر و عزت و اقتدار اين مکتب ناب بوده و هست.
اين مهم به عنوان يک حرکت بزرگ و حماسي در حوزه توسعه فريب مردم، سرآغاز بسيار خوبي براي مکتبي است که تحت "عنوان ˈقرآن و سنت صحيح رسول الله ص"ˈ نامگذاري شده است.
لازم به ذکر است اين پروژه ي بزرگ با معماري بي نظير و منحصر به فرد وهابيون و با پيشرفت چندين و چندبرابري در يکي از بهترين مناطق خاورميانه در حال ادامه مي باشد که در حال حاضر چندين هزار نفر در اين پروژه مشغول به کار هستند.عده ايي در ماهواره ها، عده زيادي هم در بين زوار بيت الله الحرام مشغول به کار مي باشند.

همچنين چندين هزار نفر ديگر در چاپ خانه ها و چندين و چند هزارنفر در ديگر کشورها کار مي کنند،که ازاين تعداد،عده بسيار زيادي با بستن يمب به خود،مشغول انفجار در بين زن ها و کودکان بي گناه شيعيان و اهل سنت هسنتد.
اميد است که اگر ساخت پروژه تحريف و عوام فريبي به اتمام برسد،ديگر اثري از کتب حديثي اهل سنت و اسلام باقي نماند.

1-تحريف روايت کمربند خدا در صحيح بخاري!

در کتاب صحيح بخاري(صحيح ترين کتاب اهل سنت بعد از قرآن)،روايتي وجود دارد که نشان مي دهد خداوند ايشان، کمربند، بندتمبان يا همان گره بندشلوار دارد:
4830 - حَدَّثَنَا خَالِدُ بْنُ مَخْلَدٍ حَدَّثَنَا سُلَيْمَانُ قَالَ حَدَّثَنِي مُعَاوِيَةُ بْنُ أَبِي مُزَرِّدٍ عَنْ سَعِيدِ بْنِ يَسَارٍ عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ عَنْ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ خَلَقَ اللَّهُ الْخَلْقَ فَلَمَّا فَرَغَ مِنْهُ قَامَتْ الرَّحِمُ فَأَخَذَتْ بِحَقْوِ الرَّحْمَنِ فَقَالَ لَهُ مَهْ قَالَتْ هَذَا مَقَامُ الْعَائِذِ بِکَ مِنْ الْقَطِيعَةِ قَالَ أَلَا تَرْضَيْنَ أَنْ أَصِلَ مَنْ وَصَلَکِ وَأَقْطَعَ مَنْ قَطَعَکِ قَالَتْ بَلَى يَا رَبِّ قَالَ فَذَاکِ... از پيامبر روايت شده: وقتي خدا همه خلق را آفريد . رحم بلند شد و ايستاد و محکم بند تمبان خدا گرفت! و خدا به او گفت: که چرا بند تمبان مرا گرفتي!؟ رحم گفت: من از قطع رحم به تو پناه ميبرم.خدا به او ميگويد: آيا راضي نيستي که هرکه قطع رحم کند من با او قطع ميکنم ؟ رحم گفت: راضي شدم و بند تمبان خدا را رها کرد.صحيح بخاري ج3ص292 مکتبه سلفيه کتاب التفسير سوره محمدص آيه (( وتقطعوا ارحامکم))
{الحقو} همان طور که علماي بزرگ اهل سنت گفته اند،همان گره بند شلوار است.دقت کنيد:قوله : ( فأخذت ) : .... وقال عياض : الحقو معقد الإزار .. {حقو} گره بند شلوار است.
فتح الباري شرح صحيح بخاري ج8ص445 چاپ دار المعرفة للطباعة والنشر ــ پاورقي الموطا امام مالک ج1ص222 دار إحياء التراث العربي ـــ شرح صحيح مسلم نووي ج7ص3 دار الکتاب العربي ـــ عمده القاري ج19ص172 دار إحياء التراث العربي ــــ لسان العرب ابن منظور ج14ص190 ــــ پاورقي کنزالعمال ج6 ص548 مؤسسة الرسالة
اما وهابيون،که خداوند ايشان،موفرفري،و يک جوان ريش درنياورده ي الاغ سوار هست،از اينکه خدايشان،بندتمبان داشته باشد،خجالت کشيدند و مثل هميشه،قيچي به دست به جان کتب حديثي اهل سنت افتادند و آن جايي که در روايت نشان مي داد خداوندشان،بندتمبان يا همان گره بندشلوار دارد را حذف کردند!
دقت کنيد به کتاب صحيح بخاري،قبل از تحريف:(چاپ دار ابن کثير)



 

چاپ طبعه سلفيه



 

طبعة الدکتور مصطفى ديب البغا ( الاشعري )

 




 

 

 
 
 

 
 
 
 
 
 
 
 





 

چاپ مکتبه الرشد





 

اما چاپ تحريف شده توسط وهابيون و حذف گره بندشلوار خداي وهابيون:




 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

2- تحريف شراب خواري صحابي جليل القدر وليدبن عقبه

در سنن سعيدبن منصور در باب کراهية إقامة الحدود فِي أرض العدو ( باب کراهت اقامه کردن حدود بر مسلمانان در سرزمين دشمن ) چنين آمده که:صحابي جليل،وليد بن عقبه،شراب خورده:(همان که خدا در قرآنش،او را فاسق ناميد و در نماز صبح شراب خورد و دو رکعت را چهار رکعت خواند)
حدثنا سعيد قال: نا عيسى بن يونس، عن الأعمش، عن إبراهيم، عن علقمة، قال: کنا في جيش في أرض الروم، ومعنا حذيفة بن اليمان، وعلينا الوليد بن عقبة ، فشرب الخمر
علقمه مي گويد : در سپاهي در روم بوديم و حذيفه بن يمان همراه ما بود و وليد بن عقبه فرمانده ما بود و شراب نوشيد.سنن سعيد بن منصور ، ج 2 ص 235 رقم 2501

 




 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

تحريف روايت:
عين همين داستان را أبو بکر بن أبي شيبة در المصنف خودش آورده بود،اما با اين تفاوت که نام صحابي جليل القدر شراب خوار،وليدبن عقبه را حذف و به جاي آن،"مردي از قريش" نوشتند! تا مبادا بدعت عدالت صحابه،خدشه دار شود
حدثنا أبو بکر قال: حدثنا عيسى بن يونس، عن الأعمش، عن إبراهيم، عن علقمة، قال: غزونا أرض الروم ومعنا حذيفة وعلينا رجل من قريش!! فشرب الخمر





 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

3- تحريف شيخ وهابي ابن غنيمان در مورد حديث ثقلين که در صحيح مسلم وارد شده است

شيخ وهابي، عبد الله بن محمد الغنيمان در کتابش السبائک الذهبية بشرح العقيدة الواسطية،در روز روشن بر صحيح مسلم دروغ مي بندد و حديث معروف ثقلين را تحريف مي کند
تحريفات انجام شده توسط اين دروغ پرداز وهابي:
1-داخل کردن گريه ابوبکر در متن روايت،در حالي که در روايت صحيح مسلم، اسمي از ابوبکر نيست!
2- آوردن کتاب الله و سنتي در کتابش،در صورتي در متن روايت صحيح مسلم،اهل بيتي هست و نه سنتي!!
3-مي گويد:در صحيح مسلم امده: أليست أزواجه من أهل بيته؟ قال: بلى، قال: وأهل بيته الذين حرمت عليهم الصدقة.
آيا زن هاي پيامبر(ص)جز اهل بيت هستند؟(زيدبن ارقم)گفت:بله!!اهل بيت آنهايي هستند که صدقه بر آنان حرام است!! راحت بر صحيح مسلم دروغ مي بندد،اين در حالي است که در صحيح مسلم چيزي ديگر آمده و گفته: نساؤه من أهل بيته ولکن أهل بيته من حُرِمَ الصدقة بعده.زنان پيامبر از اهل بيت او هستند،اما  اهل بيت منظور در اينجا کساني هستند که صدقه بر آنها حرام است!(و نه زن هاي پيامبر)
و در ادامه و در روايت بعدي،زيدبن ارقم مي گويد:نه قسم به خدا که زنان پيامبر جز اهل بيت نيسنتد!
لا وأيم الله، إنَّ المرأة تکون مع الرجل العصر من الدهر، ثمَّ يطلِّقها فترجع إلى أبيها وقومها، أهل بيته أصله وعصبته الذين حُرِموا الصدقة بعده،نه قسم به خدا زنان پيامبر جز اهل بيت او نيستند،همسر يک مرد از اهل بيت آن به حساب نمي آيد زيرا چه بسا زني با مردي يک عمر زندگي مي کند ولي در آخر عمر طلاق گرفته و به خانه پدرش رفته و جزء اهل بيت پدر محسوب مي شود.اهل بيت منظور،آنهايي هستند که صدقه بر آنها حرام است
اين هم تصاوير خدمت شما و خيانت اين شيخ وهابي

السبائک الذهبية بشرح العقيدة الواسطية










صحيح مسلم








 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
4- اين بار تحريف توهين و جسارت معاويه به اميرالمومنين عليه السلام

روايتي را جناب ابن ابي شيبه-استاد بخاري-در المصنف خودش مي آورد که:معاويه در حضور سعدبن ابي وقاص،به علي جسارت و اهانت کرد و سعد غضبناک شد! اما جناب الحافظ العلاّمة ابن أبي عاصم ، صاحبُ کتاب السنة،همين روايت را مي آورد اما ايشان نيز،مانند ديگر علماي مکتب سقيفه،قيچي معروف را به دست گرفته و آنجايي که معاويه به برادر رسول الله ص،جسارت و اهانت کرده را از روايت کلا حذف مي کند تا شايد بدعت عدالت صحابه،خدشه دار نشود!
روايت ابن ابي شيبه که معاويه به اميرالمومنين عليه السلام،جسارت و اهانت مي کند:
32676-حَدَّثَنَا أَبُو مُعَاوِيَةَ، عَنْ مُوسَى بْنِ مُسْلِمٍ، عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ سَابِطٍ، عَنْ سَعْدٍ، قَالَ: قَدِمَ مُعَاوِيَةُ فِي بَعْضِ حَجَّاتِهِ، فَأَتَاهُ سَعْدٌ فَذَکَرُوا عَلِيًّا، فَنَالَ مِنْهُ مُعَاوِيَةُ فَغَضِبَ سَعْدٌ فَقَالَ: تَقُولُ هَذَا الرَّجُلُ، سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَقُولُ: ;لَهُ ثَلَاثُ خِصَالٍ لَأَنْ تَکُونَ لِي خَصْلَةٌ مِنْهَا أَحَبُّ إِلَيَّ مِنَ الدُّنْيَا وَمَا فِيهَا; وَسَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَقُولُ:;مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ; وَسَمِعْتُ النَّبِيَّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَقُولُ: أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي وَسَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَقُولُ: لَأُعْطِيَنَّ الرَّايَةَ رَجُلًا يُحِبُّ اللَّهَ وَرَسُولَه المصنف ابن ابي شيبه ج10 ص482 ح32676
معاويه در بعضي از سفرهاي حجش باز مي گشت ؛ سعد به نزد او آمد ؛ پس سخن از علي پيش آمد و معاويه به علي جسارت کرد،پس سعد غضبناک شد و گفت:در مورد مردي چنين جسارت مي کني که از رسول خدا درباره او سه چيز شنيدم که اگر يکي از آنها از من بود،از دنيا و مافيها براي من محبوب تر بود،اينکه پيامبر فرمود:مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ الي آخر...


 

 

تحريف روايت به دست جناب علامه ابن ابي عاصم و حذف توهين و جسارت معاويه به اميرالمومنين(عليه السلام):
ثنا أَبُو بَکْرٍ - يعني ابن أبي شيبة - ، وَأَبُو الرَّبِيعِ، قَالَا: ثنا أَبُو مُعَاوِيَةَ،عَنِ الشَّيْبَانِيّ{وهو موسي بن مسلم} ِ، عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ سَابِطٍ، قَالَ: قَدِمَ مُعَاوِيَةُ فِي بَعْضِ حَجَّاتِهِ، فَأَتَاهُ سَعْدٌ!!!!!!!!!!!!؟؟؟، فَقَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَقُولُ فِي عَلِيٍّ ثَلَاثَ خِصَالٍ، لَأَنْ يَکُونُ لِي وَاحِدَةٌ مِنْهُنَّ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنَ الدُّنْيَا وَمَا فِيهَا. سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَقُولُ: ;مَنْ کُنْتُ مَوْلَاه; ، ;وَأَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى، وَلَأُعْطِيَنَّ الرَّايَة...معاويه در بعضي از سفرهاي حجش باز مي گشت ؛ سعد به نزد او آمد ؛ !؟!؟!!..... و گفت:از رسول خدا درباره او سه چيز شنيدم که اگر يکي از آنها از من بود،از دنيا و مافيها براي من محبوب تر بود....الي آخر.السنه الامام ابن ابي عاصم ج1ص920 ح1421



وحسبنا الله ونِعــم الوکـيــل...

 

5- تحريف أبيات فضل بن عباس در فضيلت اميرالمومنين عليه السلام که در پاسخ به وليد بن عقبة سروده بود

ألا إن خير الناس بعد محمد ... وصي النبي المصطفى عند ذي الذکر
وأول من صلى وصنو نبيه ... وأول من أردى الغواة لدى بدر

نوع تحريف : تغيير قول فضل بن عباس از ( بعد محمد) به ( بعد ثلاثة)!!
تاريخ طبري:ابيات فضل بن عباس در فضيلت اميرالمومنين علي(جان هاي ما به فداي او) که بهترين مردم بعد از پيامبرص،و وصي او و...علي ع است.



تاريخ ابن اثير:همان ابيات فضل بن عباس را از تاريخ طبري نقل مي کند،اماابن اثير  زحمت مي کشند و (بعد محمد) را به (بعد ثلاثه) تغيير مي دهند!يعني اينکه علي ع بهترين و برترين فرد بعد از پيامبرص هست،را تغيير مي دهد و به دروغ چنين آورده که گويا فضل بن عباس گفته:علي ع،بهترين و برترين فرد امت،بعد از سه نفر(ابوبکر و عمر و عثمان) هست.ماشاءالله به اين مکتب،که تو گويي کاري و هدفي جز فريب عوام و دشمني با اميرالمومنين عليه السلام ندارند.
اگر دقت کنيد،محقق کتاب تاريخ ابن اثير،در پاورقي چنين آورده که:طبري گفته:بعد محمد...



6- حذف نام اميرالمومنين ع در قضيه مباهله!
ابن قيم،شاگرد ابن تيميه،که در اين شبکه هاي وهابي،بسيار تبليغ کتب او را مي کنند و گاها به آرا و فتاوي او،استناد مي کنند و مي گويند:ابن قيم چنين گفت ابن قيم چنان گفت،در کتاب خود،جلاء الافهام،وقتي قضيه مباهله را نقل مي کند،نام علي عليه السلام را حذف مي کند،که تو گويي صحابي با نام علي ع اصلا وجود خارجي ندارد!! با اينکه اجماع علماي اسلام،از شيعه و سني، اتفاق دارند که يکي از کساني که همراه حضرت رسول(ص) در قضيه مباهله بود،علي عليه السلام بود،همراه حسن و حسين(عليهما السلام) و فاطمه(عليها السلام).
کتاب جلاء الافهام في فضل الصلاه والسلام على خير الانام
تاليف الامام ابي عبد الله ابن قيم الجوزية
تحقيق زائد بن احمد النشيري
تمويل مؤسسه سليمان بن عبد العزيز الراجحي الخيريه
ص299
ولما انزل الله سبحانه وتعالى ايه المباهله ( فمن حاجک فيه من بعد ماجاءک من العلم فقل تعالواندع ابناءناوابناءکم ) دعا النبي فاطمه وحسنا وحسينا وخرج للمباهله.هنگامي که خداوند،آيه مباهله را نازل کرد،پيامبرص،حسن و حسين و فاطمه س را با خود براي مباهله برد!!


 


قال الحاکم : وقد تواترت الأخبار في التفاسير ، عن عبد الله بن عباس ، وغيره أن رسول الله صلى الله عليه وسلم أخذ يوم المباهلة بيد علي ، وحسن ، وحسين وجعلوا فاطمة وراءهم ، ثم قال : " هؤلاء أبناؤنا وأنفسنا ونساؤنا ، فهلموا أنفسکم وأبناءکم ونساءکم ( ثم نبتهل فنجعل لعنة الله على الکاذبين ) "
الکتاب: معرفة علوم الحديث
المؤلف: أبو عبد الله الحاکم محمد بن عبد الله بن محمد بن حمدويه بن نُعيم بن الحکم الضبي الطهماني النيسابوري المعروف بابن البيع (المتوفى: 405هـ)
المحقق: السيد معظم حسين
الناشر: دار الکتب العلمية - بيروت
الطبعة: الثانية، 1397هـ - 1977م
ص 50

7-تغيير "واتخذوها قبلة ومسجدا" به " واتخذوها قبة ومسجدا"
 کتاب فتح الباري شرح صحيح بخاري حافظ ابن رجب،در دو چاپ متفاوت،با هم فرق دارند!!
روايتي را اهل سنت از پيامبرص نقل کرده اند که ايشان فرمود:لعن الله اليهود اتخذوا قبور انبيائهم مساجد. لعنت خدا بر يهود باد! قبور پيامبرانشان را مسجد قرار دادند.
در چاپ دار ابن الجوزي،چنين آمده که:پيامبرص نهي کرد و برحذر داشت صحابه و ساير امت را از اينکه مانند امت هاي قبل،بر قبور انبياء نماز خوانده و قبور انبياء را قبله و مسجد قرار دهند.(به معني:بت قرار دادن يا قبله قرار دادن قبور، زيرا يهود و نصاري چنين مي کردند-هرچند قرآن صراحت دارد که يهود انبيا را مي کشتند،حال ما نمي دانيم چطور يک دفعه محب انبيا شدند و بارگاه براي آنها درست کردند-. اما نه حرمت ساختن مسجد بر فراز قبرها يا کنار آنها که وهابيت به اين بهانه،جان و مال و ناموس مسلمانان را هدر دانستند)
...يحذر أصحابه وسائر أمته من سوء صنيع الأمم قبلهم الذين صلوا في قبور أنبيائهم ، واتخذوها قبلة ومسجدا...
اما در چاپ مکتبة الغرباء / المملکة العربية السعودية،اين مطلب را تحريف کردند و (قبله) را به (قبه) تغيير دادند(چون وهابيون،ساخت قبه بر روي قبر را بدون هيچ دليلي،حرام مي دانند،به اين خاطر مثل هميشه،به احاديث رسول الله ص، در منابع اهل سنت،حمله کردند و آنها را تحريف کردند تا به اين وسيله،به هدف پليد و شيطاني خود برسند)
فتح الباري حافظ ابن رجب،
چاپ دار ابن جوزي(قبل از تحريف-ما دراينترنت گشتيم و فايل pdf فتح الباري ابن رجب چاپ دارابن جوزي را پيدا نکرديم،لذا از نرم افزار مکتبه شامله که ساخت خود اهل سنت هم هست، اين متن را نشان داديم)
 
 


فتح الباري حافظ ابن رجب،چاپ مکتبة الغرباء سعودي(بعد از تحريف)

 



(حيله ايي که وهابيون به کار مي برند اين است که اول مي آيند خود متن را تحريف مي کنند و در پاورقي مي نويسند که قبلا چه بود!! مدتي که گذشت و کسي صدايش در نيامد،خود پاورقي را هم حذف مي کنند -مانند بلايي که بر سر کتاب جناب صابوني آوردند که اين عالم اهل سنت به زيارت قبر پيامبرص رفته بود،اما اول آمدند،زيارت قبرنبي را از کتاب حذف و به جاي آن،زيارت مسجد نبي نوشتند و در پاورقي همان کتاب نوشتند که:بله اشتباه کرده که به زيارت قبر نبي رفته،چون اين کار شرک است!! بعد از مدتي،همان پاورقي را هم حذف کردند و زيارت قبر نبي توسط يک عالم اهل سنت،کلا حذف شد!)

8- تحريف شراب خواري معاويه
در تاريخ دمشق و مسنداحمدبن حنبل،روايتي هست که معاويه،خال المومنين آقايان،شراب خورده،اما در المصنف ابن ابي شيبه،همان روايت با همان سند  تحريف شده!
روايت مسنداحمدبن حنبل:
22941 - حَدَّثَنَا زَيْدُ بْنُ الْحُبَابِ حَدَّثَنِي حُسَيْنٌ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ بُرَيْدَةَ قَالَ دَخَلْتُ أَنَا وَأَبِي عَلَى مُعَاوِيَةَ فَأَجْلَسَنَا عَلَى الْفُرُشِ ثُمَّ أُتِينَا بِالطَّعَامِ فَأَکَلْنَا ثُمَّ أُتِينَا بِالشَّرَابِ فَشَرِبَ مُعَاوِيَةُ ثُمَّ نَاوَلَ أَبِي ثُمَّ قَالَ مَا شَرِبْتُهُ مُنْذُ حَرَّمَهُ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ مُعَاوِيَةُ کُنْتُ أَجْمَلَ شَبَابِ قُرَيْشٍ وَأَجْوَدَهُ ثَغْرًا وَمَا شَيْءٌ کُنْتُ أَجِدُ لَهُ لَذَّةً کَمَا کُنْتُ أَجِدُهُ وَأَنَا شَابٌّ غَيْرُ اللَّبَنِ أَوْ إِنْسَانٍ حَسَنِ الْحَدِيثِ يُحَدِّثُنِي
عبدالله بن بريده مي گويد:من و پدرم بر معاويه داخل شديم، او دستور داد طعام آوردند ميل کرديم سپس مشروب آوردند و معاويه تناول کرد و به پدرم نيز تعارف کرد. پدرم گفت: از آن روزي که پيامبر اکرم(ص) آن را حرام کرده من ان را نياشاميدم! مسنداحمدبن حنبل ح22941 موسسه الرساله




جناب ابن ابي شيبه-استاد بخاري-زحمت کشيدند و بزرگواري کردند روايت را تحريف کردند و آنجايي که معاويه به پدر عبدالله بن بريده شراب تعارف کرد و گفت:از آن روزي که پيامبر اکرم(ص) آن را حرام کرده من ان را نياشاميده ام را حذف نمودند.
31201- حَدَّثَنَا زَيْدُ بْنُ الْحُبَابِ ، عَنْ حُسَيْنِ بْنِ وَاقِدٍ ، قَالَ : حدَّثَنَا عَبْدُ اللهِ بْنُ بُرَيْدَةَ ، قَالَ : دَخَلْت أَنَا وَأَبِي عَلَى مُعَاوِيَةَ فَأَجْلَسَ أَبِي عَلَى السَّرِيرِ وَأُتِيَ بِالطَّعَامِ فَطَعِمنَا وَأَتَى بِشَرَابٍ فَشَرِبَ ،!؟؟!؟!!!؟!؟ فَقَالَ مُعَاوِيَةُ : مَا شَيْءٌ کُنْت أَسْتَلِذُّهُ وَأَنَا شَابٌّ فَآخُذُهُ الْيَوْمَ إلاَّ اللَّبَنَ ، فَإِنِّي آخُذُهُ کَمَا کُنْت آخُذُهُ قَبْلَ الْيَوْمِ ، وَالْحَدِيثَ الْحَسَنَ.
جناب ابن ابي شيبه،پس اين جمله را چه کار کرديد!؟"ثم ناول أبى ثم قال ما شربته منذ حرمه رسول الله"

 



9- تحريف روايات آتش زدن بيت فاطمه(س)توسط عمربن الخطاب
در کتاب المصنف ابن ابي شيبه-شيخ و استاد بخاري-چنين آمده:
38200- حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ بِشْرٍ ، حَدَّثَنَا عُبَيْدُ اللهِ بْنُ عُمَرَ ، حَدَّثَنَا زَيْدُ بْنُ أَسْلَمَ ، عْن أَبِيهِ أَسْلَمَ ؛ أَنَّهُ حِينَ بُويِعَ لأَبِي بَکْرٍ بَعْدَ رَسُولِ اللهِ صلى الله عليه وسلم ، کَانَ عَلِيٌّ وَالزُّبَيْرُ يَدْخُلاَنِ عَلَى فَاطِمَةَ بِنْتِ رَسُولِ اللهِ صلى الله عليه وسلم ، فَيُشَاوِرُونَهَا وَيَرْتَجِعُونَ فِي أَمْرِهِمْ ، فَلَمَّا بَلَغَ ذَلِکَ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ خَرَجَ حَتَّى دَخَلَ عَلَى فَاطِمَةَ ، فَقَالَ : يَا بِنْتَ رَسُولِ اللهِ صلى الله عليه وسلم ، وَاللهِ مَا مِنْ الْخَلْقِ أَحَدٌ أَحَبَّ إِلَيْنَا مِنْ أَبِيک ، وَمَا مِنْ أَحَدٍ أَحَبَّ إِلَيْنَا بَعْدَ أَبِيک مِنْک ، وَأَيْمُ اللهِ ، مَا ذَاکَ بِمَانِعِيَّ إِنَ اجْتَمَعَ هَؤُلاَءِ النَّفَرُ عِنْدَکِ ، أَنْ آمُرَ بِهِمْ أَنْ يُحَرَّقَ عَلَيْهِمَ الْبَيْتُ.
قَالَ : فَلَمَّا خَرَجَ عُمَرُ جَاؤُوهَا ، فَقَالَتْ : تَعْلَمُونَ أَنَّ عُمَرَ قَدْ جَاءَنِي ، وَقَدْ حَلَفَ بِاللهِ لَئِنْ عُدْتُمْ لَيُحَرِّقَنَّ عَلَيْکُمَ الْبَيْتَ ، وَأَيْمُ اللهِ ، لَيَمْضِيَنَّ لِمَا حَلَفَ عَلَيْهِ ، فَانْصَرِفُوا رَاشِدِينَ ، فَرُوْا رَأْيَکُمْ ، وَلاَ تَرْجِعُوا إِلَيَّ ، فَانْصَرَفُوا عنها ، فَلَمْ يَرْجِعُوا إِلَيْهَا ، حَتَّى بَايَعُوا لأَبِي بَکْرٍ.

هنگامى که مردم با ابى بکر بيعت کردند، على و زبير در خانه فاطمه (سلام الله عليها) به گفتگو و مشاوره مى پرداختند و اين مطلب به عمر بن خطاب رسيد. او به خانه فاطمه (سلام الله عليها) آمد و گفت: اى دختر رسول خدا! محبوب ترين فرد براى ما پدر تو است و بعد از پدر تو، خود تو!!! ولى سوگند به خدا اين محبت مانع از آن نيست که اگر اين افراد در خانه تو جمع شوند من دستور دهم خانه را بر آنها بسوزانند. اين جمله را گفت و بيرون رفت، وقتى على (عليه السلام) و زبير به خانه بازگشتند، دختر پيامبر به على (عليهم السلام) و زبير گفت: عمر نزد من آمد و سوگند ياد کرد که اگر اجتماع شما تکرار شود، خانه را بر شما بسوزاند، به خدا سوگند! آنچه را که قسم خورده است انجام مى دهد!
المصنف ابن ابي شيبه ج13 ص201 ح38200 ناشر:الفاروق الحديثه


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


عين همين روايت در کتاب فضائل الصحابة أحمد حنبل هم هست.سند هم همان سند است.
اما با اين تفاوت که تهديد به آتش زدن خانه دختر پيامبرص را کامل حذف مي کنند!

532 - حدثنا محمد بن إبراهيم قثنا أبو مسعود قال نا معاوية بن عمرو قثنا محمد بن بشر عن عبيد الله بن عمر عن زيد بن اسلم عن أبيه قال : لما بويع لأبي بکر بعد النبي صلى الله عليه و سلم کان علي والزبير بن العوام يدخلان على فاطمة فيشاورانها فبلغ عمر فدخل على فاطمة فقال يا بنت رسول الله ما أحد من الخلق أحب إلينا من أبيک وما أحد من الخلق بعد أبيک أحب إلينا منک وکلمها فدخل علي والزبير على فاطمة فقالت انصرفا راشدين فما رجعا إليها حتى بايعا
هنگامى که مردم با ابى بکر بيعت کردند، على و زبير در خانه فاطمه (سلام الله عليها) به گفتگو و مشاوره مى پرداختند و اين مطلب به عمر بن خطاب رسيد. او به خانه فاطمه (سلام الله عليها) آمد و گفت: اى دختر رسول خدا! محبوب ترين فرد براى ما پدر تو است و بعد از پدر تو، خود تو! و يک چيزي به او گفت!!!! فضائل الصحابة أحمد حنبل ج1 ص364 ح532 مؤسسة الرسالة

 



 

تا اينجا ديديم که:در مصنف ابن أبي شيبة چنين بود:
وأيم الله ما ذاک بمانعي إن اجتمع هؤلاء النفرعندک،إنأمرتهم أن يحرق عليهم البيت
ولى سوگند به خدا اين محبت مانع از آن نيست که اگر اين افراد در خانه تو جمع شوند من دستور دهم خانه را بر آنها بسوزانند.
و به کل در کتاب(فضائل الصحابة)احمدبن حنبل،اين مطلب حذف شد و به جاي آن نوشتند:
وکلمها !! و يک چيزي به فاطمه س گفت!!
آيا قضيه به اينجا ختم مي شود!!
نخير
بلکه همين تحريف أيضاً در کتاب الاستيعاب لابن عبد البر تکرار مي شود

حدثنا محمد بن أحمد ، حدثنا محمد بن أيوب ، حدثناأحمد بن عمرو البزار ، حدثنا أحمد بن يحيى ،حدثنامحمد بن نسير [بشر] ، حدثنا عبد الله [عبيدالله] بن عمر ،عن زيد بن أسلم،عن أبيه، أن عليا والزبير کانا حين بويع لأبي بکر يدخلان على فاطمة فيشاورانها ويتراجعان في أمرهم فبلغ ذلک عمر، فدخل عليها عمر، فقال: يابنت رسول الله والله ما کان من الخلق أحد أحب إلينا من أبيک وما أحد أحب إلينا بعده منک، ولقد بلغني أن هؤلاء النفر يدخلون عليک ولئن بلغني لأفعلن ولأفعلن !!
ثم خرجو جاءوها ، فقالت لهم: إن عمر قد جاءني وحلف لئن عدتم ليفعلن ، وأيم الله ليفينَّ بها.

علي (عليه السلام) و زبير هنگامي که با ابوبکر بيعت مي‏شد، به خان? فاطمه (سلام الله عليها) رفت و آمد کرده و با او در اين زمينه به مشورت مي‏پرداختند. چون خبر رفت و آمد آنان به گوش عمر رسيد، نزد فاطمه (سلام الله عليها) آمد و گفت: اي دختر رسول خدا! کسي محبوبتر از پدر تو براي ما نيست، همچنان که پس از رسول خدا، تو از ديگران نزد ما محبوبتري. به من خبر رسيده که آنان به خانه شما وارد مي‏شوند. اگر بار ديگر چنين خبري به من برسد، چنين و چنان خواهم کرد! سپس خانه را ترک گفت و پس از رفتن او علي و زبير وارد خانه شدند، پس فاطمه (سلام الله عليها) به ايشان گفت: عمر به نزد من آمد و قسم خورد که اگر دوباره به اينجا آمديد قسم به خداوند که چنين و چنان مي کنم. و قسم به خدا که وي چنين و چنان خواهد کرد!!
الاستيعاب ، ج 3 ، ص 975 ، ناشر: دار الجيل، بيروت

 



 

 

طبعا سند همان سند است.
لکن تهديد به آتش زدن که در مصنف ابن أبي شيبة بود و در فضائل الصحابه احمدحنبل،به جاي آن،نوشتند:
وکلمها!
در اينجا تهديد به آتش زدن را تغيير دادند و به جاي آن نوشتند: لأفعلن ولأفعلن.چنين و چنان مي کنم!

حسبناالله و نعم الوکيل

9- تغيير حديث سفينه نوح،از اهل بيت به السنه!!

رسول خداص و اميرمومنان ع ،بارها فرموده اند:که مثل ما اهل بيت،به مثل کشتي نوح است،هرکس بر آن سوار شود(چنگ بزند) نجات مي يابد و هرکس از آن تخلف کند،غرق وهلاک مي شود!به اين روايت از اميرالمومنين در منابع اهل سنت ،دقت کنيد:
32115 حَدَّثَنَا مُعَاوِيَةُ بْنُ هِشَامٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا عَمَّارٌ، عَنِ الْأَعْمَشِ، عَنِ الْمِنْهَالِ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحَارِثِ، عَنْ عَلِيٍّ، قَالَ:
إنَّمَا مَثَلُنَا فِي هَذِهِ الْأُمَّةِ کَسَفِينَةِ نُوحٍ وَکَبَابِ حِطَّةٍ فِي بَنِي إسْرَائِيلَ.

از علي عليه السلام نقل شده است که فرمود:
مَثَل ما در اين امت، همانند کشتي نوح و همانند دروازه حطه در بني اسرائيل است.

إبن أبي شيبة الکوفي، ابوبکر عبد الله بن محمد (متوفاى235 هـ)، الکتاب المصنف في الأحاديث والآثار، ج 6، ص372، تحقيق: کمال يوسف الحوت، ناشر: مکتبة الرشد - الرياض، الطبعة: الأولى، 1409هـ.
روايت 100درصد صحيح است.اگر وهابيون جرات دارند بيايند و بر سند اين روايت،اشکالي بگيرند.تمام روات بر مبناي اهل سنت،ثقه هستند

سبحان الله، ببينيد که چگونه عبارت "اهل بيت" را از حديث حذف و به جاي آن،"السنه"يعني سنت! مي گذارند!
قول مالک بن انس : السنة سفينة نوح من رکبها نجا و من تخلف عنها غرق
حديث نبي (صلى الله عليه وآله) :
انما مثل أهل بيتي فيکم کمثل سفينة نوح من رکبها نجا ومن تخلف عنها غرق



 


سبحان الله.اين قوم،حديث مالک بن انس را  گرفتند،اما حديث رسول خداص را ترک کردند!
مثل أهل بيتي مثل سفينة نوح، من رکبها نجا، و من تخلف عنها غرق
راوي: عبدالله بن عباس وأبو ذر وعبدالله بن الزبير محدث: السيوطي - مصدر: الجامع الصغير - رقم: 8162
خلاصة حکم : حسن
مثل أهل بيتي فيکم کمثل سفينة نوح في قوم نوح من رکبها نجا ومن تخلف عنها هلک ومثل باب حطة في بني إسرائيل
راوي: أبو ذر الغفاري محدث: السخاوي - المصدر: البلدانيات - رقم: 186
خلاصة حکم : حسن

ما در همين نرم افزار مکتبه شامله سرچ ساده ايي زديم و چيزي حدود 350 جاي مختلف از منابع حديثي اهل سنت،اين روايت را پيدا کرديم.
فَبَدَّلَ الَّذِينَ ظَلَمُواْ قَوْلاً غَيرَْ الَّذِى قِيلَ لَهُمْ فَأَنزَلْنَا عَلىَ الَّذِينَ ظَلَمُواْ رِجْزًا مِّنَ السَّمَاءِ بِمَا کاَنُواْ يَفْسُقُونَ.بقره 59
اما افراد ستمگر، اين سخن را که به آنها گفته شده بود، تغيير دادند (و به جاى آن، جمله استهزا آميزى گفتند) لذا بر ستمگران، در برابر اين نافرمانى، عذابى از آسمان فرستاديم.

10-تحريف ناسزاگويي به اميرالمومنين عليه السلام!

به اين روايت که در المصنف ابن ابي شيبه آمده دقت کنيد:
32766- حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُصْعَبٍ , عَنِ الأَوْزَاعِيِّ , عَنْ شَدَّادٍ أَبِي عَمَّارٍ , قَالَ : دَخَلْتُ عَلَى وَاثِلَةَ , وَعِنْدَهُ قَوْمٌ فَذَکَرُوا عليا فَشَتَمُوهُ فَشَتَمَهُ مَعَهُمْ , فَقَالَ : أَلا أُخْبِرُک بِمَا سَمِعْت مِنْ رَسُولِ اللهِ صلى الله عليه وسلم قُلْتُ : بَلَى , قَالَ : أَتَيْتُ فَاطِمَةَ أَسْأَلُهَا عَنْ عَلِيٍّ , فَقَالَتْ : تَوَجَّهَ إِلَى رَسُولِ اللهِ صلى الله عليه وسلم فَجَلَسَ , فَجَاءَ رَسُولُ اللهِ صلى الله عليه وسلم وَمَعَهُ عَلِيٌّ وَحَسَنٌ وَحُسَيْنٌ ...الخ.
شداد ابو عمار گفت: نزد واثله رفتم و نزد او گروهي بودند که علي را دشنام مي دادند، من نيز دشنام دادم، پس گفت: آيا به تو خبر ندهم آنچه را که از رسول الله ديدم؟ گفتم: آري . گفت: نزد فاطمه رفتم و از او علي را پرسيدم، گفت: او نزد پيامبر خدا رفته است، پس نشستم و منتظر شدم تا اينکه پيامبر خدا آمد و علي و حسن و حسين با او بودند...مصنف ابن ابي شيبه ج10ص489 ح32766



 

 

همين روايت،با همين سند از شدادبن ابي عمار،در مسنداحمدبن حنبل موجود است،اما با اين تفاوت که جناب احمد حنبل-امام اهل سنت-يا پسرش و شايد هم علماي وهابي،بزرگواري کردند،زحمت کشيدند روايت را قيچي و تحريف نموده و آنجايي که راوي مي گويد:همه به علي ع فحش مي دادند و من هم شروع کردم به علي ع فحش دادم را حذف نمودند!!
16988 - حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُصْعَبٍ قَالَ حَدَّثَنَا الْأَوْزَاعِيُّ عَنْ شَدَّادٍ أَبِي عَمَّارٍ قَالَ دَخَلْتُ عَلَى وَاثِلَةَ بْنِ الْأَسْقَعِ وَعِنْدَهُ قَوْمٌ فَذَکَرُوا عَلِيًّا !!!! فَلَمَّا قَامُوا قَالَ لِي أَلَا أُخْبِرُکَ بِمَا رَأَيْتُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قُلْتُ بَلَى...الخ.
شداد ابو عمار گفت: نزد واثله رفتم و نزد او گروهي بودند که از علي ع ياد مي کردند!!! پس چون آنان رفتند به من گفت: آيا به تو خبر ندهم آنچه را که از رسول الله ديدم؟ گفتم: آري..تا آخر.
مسنداحمد ج28ص195 ح16988 موسسه الرساله



 

جناب احمدبن حنبل ببخشيد،روايت که همان روايت است،پس ناسزاگويي آن عده به اميرالمومنين ع را چه کرديد؟!!

حسبناالله و نعم الوکيل

 

11- تحريف روايت مهدي عليه السلام

حافظ أبي عبد الله نعيم بن حمَّاد شيخ و استاد بخاري در کتاب " الفتن" مي گويد :
عن ابن سيرين قيل له المهدي خير أو أبو بکر وعمر رضي الله عنهما ؟ قال هو أخبر منهما ويعدل بنبي .
به ابن سيرين گفته شد : مهدي(عليه السلام) بهتر و برتر است يا ابي بکر و عمر ؟
ابن سيرين پاسخ داد : او (مهدي عليه السلام) از هر دوي آنها بهتر و برتر است و معادل يک پيامبر مي باشد .

کتاب الفتن ، ص 356 ح1027


 

جناب سيوطي نيز در کتاب " العرف الوري في اخبار المهدي " شبيه همين روايت را چنين آورده و مي گويد:
وأخرج (ک) أيضا من طريق ضمرة [عن ابن شوذب] عن محمد بن سيرين: ((أنه ذکر فتنة تکون , فقال: إذا کان ذلک فاجلسوا في بيوتکم حتى تسمعوا على الناس بخير من أبي بکر وعمر رضى الله عنهما , قيل: [يا أبا بکر] خير من أبي بکر وعمر؟ ,قال: قد کان يفضل على بعض [الأنبياء] .
قلت: هذا إسناد صحيح

ضمره نقل مي کند که ابن سيرين بيان کرد فتنه اي اتفاق مي افتد و گفت : پس هر وفت آن فتنه اتفاق افتاد ، در خانه تان بنشينيد تا اينکه صداي کسي را بشنويد که از ابي بکر و عمر بهتر و برتر است .
گفته شد : اي ابابکر ! آيا او از ابوبکر و عمر بهتر است ؟
ابن سيرين گفت : او بر بعضي از انبياء نيز برتري دارد .(سيوطي) مي گويم : سند اين روايت صحيح است .

العرف الوردي في أخبار المهدي ، ص 118،دارالکتب العلميه - بيروت - لبنان
اما جناب علامه حسين بن محمد بن الحسن الديار بکري همين روايت را از نعيم حماد نقل مي کند،اما دستان امانت دار ايشان،قسمت آخر روايت را تحريف مي کند و عبارت"مهدي(ع) معادل يک پيامبر مي باشد" را حذف مي کند!!



12- تحريف کلام ابن تيميه توسط يک عالم وهابي

از قديمي ها يک ضرب المثل شنيده بوديم که مي گفتند:دزد اگر از دزد، دزدي کنه،شاه دزده!!
حال،ابن تيميه که خود امام و پرچم دار دروغ گويي و افترا زني هست،شخص ديگري پيدا شده که دست او را از پشت بسته و حتي کلام ابن تيميه را هم تحريف و قيچي کرده!! دقت کنيد:
ابن تيميه امام ناصبي ها،در کتاب خود،منهاج السنه! چنين آورده:
أن الله قد اخبر انه سيجعل للذين آمنوا و عملوا الصالحات ودا و هذا وعد منه صادق و معلوم أن الله قد جعل للصحابة مودة في قلب کل مسلم لا سيما الخلفاء رضي الله عنهم لا سيما أبو بکر و عمر فان عأمة الصحابة و التابعين کانوا يودونهما و کانوا خير القرون
و لم يکن کذلک علي فان کثيرا من الصحابة و التابعين کانوا يبغضونه و يسبونه و يقاتلونه

خداوند خبر داده است: «مسلّماً کسانى که ايمان آورده و کارهاى شايسته انجام داده‏اند، خداوند رحمان محبّتى براى آنان در دلها قرار مى‏دهد!» و روشن است که خداوند محبت صحابه را در دل هر مسلمانى قرار داده است؛ به ويژه خلفا و به ويژه ابوبکر و عمر؛ چرا که تمام صحابه و تابعين اين دو نفر را دوست داشتند و (آن زمان) بهترين قرن‌ها بود. اما در باره على اين چنين نبود؛ زيرا بسيارى از صحابه و تابعين بغض على را در دل داشتند، او را فحش و ناسزا گفته و با او مى‌جنگيدند.
منهاج السنة النبوية ،ج 7 ص 137 - 138  (براي ديدن تصوير در اندازه واقعي بر روي آن کليک کنيد)


دکتر ناصر بن علي الشيخ در کتابش عقيدة أهل السنة والجماعة في الصحابة الکرام، مطلبي را از ابن تيمية نقل مي کند،اما چه نقل کردني؟!خيلي راحت به ابن تيميه دروغ مي بندد! دقت کنيد:
أن الله ـ تعالى ـ أخبر أنه سيجعل للذين آمنوا وعملوا الصالحات وداً وهذا وعد منه صادق والله لا يخلف الميعاد فقد جعل للصحابة رضي الله عنهم الود في قلوب جماهير المسلمين ولا سيما الخلفاء رضي الله عنهم ولا سيما أبو بکر وعمر وعلي رضي الله عنه!!!
خداوند خبر داده است: «مسلّماً کسانى که ايمان آورده و کارهاى شايسته انجام داده‏اند، خداوند رحمان محبّتى براى آنان در دلها قرار مى ‏دهد!»(و خداوند خلف وعده نمي کند) و روشن است که خداوند محبت صحابه را در دل هر مسلمانى قرار داده است؛به ويژه خلفا و به ويژه ابوبکر و عمر و علي رضي الله عنه.!!!
الکتاب : عقيدة أهل السنة والجماعة في الصحابة الکرام رضي الله عنهم ج2ص572 الفصل الأول: خلافة الصديق رضي الله عنه،المبحث الخامس: ذکر بعض شبه الشيعة الإمامية في أن الخليفة بعد وفاة النبي صلى الله عليه وسلم هو علي بن أبي طالب.الناشر : مکتبة الرشد، الرياض، المملکة العربية السعودية
الطبعة : الثالثة، 1421هـ/2000م

(اين کتاب را که چاپ عربستان سعودي هم هست،مي توانيد از اينجا دانلود کنيد:
http://www.arablib.com/harf?view=book&lid=3&rand1=OGVAT3k3eGlFQ25s&rand2=bnJ0MVJCUyZBKWxn

ابن تيميه با صراحت مي گويد:بسيارى از صحابه و تابعين بغض على را در دل داشتند، او را فحش و ناسزا گفته و با او مى‌جنگيدند،اما اين شاه دزد،کلام ابن تيميه را تحريف کرد و نوشت:ابن تيميه گفته:خداوند محبت صحابه را در دل هر مسلمانى قرار داده است؛به ويژه خلفا ابوبکر و عمر و علي رضي الله عنه

13- حذف پيشگويي رسول الله(ص) از کينه ها،خيانت ها و حيله هاي صحابه نسبت به اميرالمومنين(ع)

ابن عدي در الکامل چنين آورده:
أخبرنا الساجي ثنا محمد بن عبد الرحمن بن صالح حدثني أبى ثنا يحيى بن يعلى عن يونس بن خباب عن أنس بن مالک قال خرجت وعلي مع رسول الله صلى الله عليه وسلم
في حيطان المدينة فمررنا بحديقة فقال علي ما أحسن هذه الحديقة قال النبي صلى الله عليه وسلم حديقتک في الجنة أحسن منها حتى مر من تسع حدائق ويقول مثلها وجعل النبي صلى الله عليه وسلم يبکي فقال علي ما يبکيک قال ضغائن في صدور قوم لا يبدونها حتى يفقدوني

بيرون رفتم (من باعلي همراه رسول الله ص) در کوچه هاي شهر مدينه قدم مي زديم ،و به باغي نگاه مي کرديم،پس به باغي رسيديم،علي ع گفت:چه باغ زيباي ست اين باغ!:پيامبر(ص)فرمود:زيباست!وباغي زيبا تر از اين براي تودربهشت وجود دارد.همين طور تا نه باغ را ديديم و پيامبر هربار مثل همان مطلب را به علي مي گفت،پس پيامبر ص گريه کردند پس علي گفت: اي رسول خدا!چرا گريه مي کنيد؟فرمود: برخي از مردم (صحابه)، نسبت به تو کينه هايي در دل دارندکه پس ازمن آشکارش مي کنند.الکامل ابن عدي ج7ص2630 دارالفکر


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

اما ابن ابي شيبه -يا شايد هم وهابيون- به خاطر فرط محبتي که به اهل بيت پيامبرص دارند،بلند شدند و قسمت آخر روايت را(که همان روايت با همان سند است) لطف کردند قيچي کردند و آن را از روايت حذف کردند!
حَدَّثَنَا يَحْيَى بْنُ يَعْلَى , عَنْ يُونُسَ بْنِ خَبَّابٍ , عَنْ أَنَسٍ , قَالَ : خَرَجْت أَنَا وَعَلِيٌّ مَعَ رَسُولِ اللهِ صلى الله عليه وسلم , فِي حوائط الْمَدِينَةِ , فَمَرَرْنَا بِحَدِيقَةٍ , فَقَالَ عَلِيٌّ : مَا أَحْسَنَ هَذِهِ الْحَدِيقَةَ يَا رَسُولَ اللهِ , قَالَ : فَقَالَ رَسُولُ اللهِ صلى الله عليه وسلم : حَدِيقَتُک فِي الْجَنَّةِ أَحْسَنُ مِنْهَا يَا عَلِي , حَتَّى مَرَّ بِسَبْعِ حَدَائِقَ , کُلُّ ذَلِکَ يَقُولُ عَلِيٌّ : مَا أَحْسَنَ هَذِهِ الْحَدِيقَةَ يَا رَسُولَ اللهِ , فَيَقُولُ : حَدِيقَتُک فِي الْجَنَّةِ أَحْسَنُ مِنْ هَذِهِ.؟!؟!؟!؟!!
بيرون رفتم (من و علي همراه رسول الله ص) در کوچه هاي شهر مدينه قدم مي زديم ،و به باغي نگاه مي کرديم،پس به باغي رسيديم،علي ع گفت:چه باغ زيباي ست اين باغ!:پيامبر(ص)فرمود:زيباست!وباغي زيبا تر از اين براي تودربهشت وجود دارد.همين طور تا نه باغ را ديديم و پيامبر هربار مثل همان مطلب را به علي مي گفت....(اما جايي که حذف شده اينجاست)پس پيامبر ص گريه کردند پس علي گفت: اي رسول خدا!چرا گريه مي کنيد؟فرمود: برخي از مردم (صحابه)، نسبت به تو کينه هايي در دل دارندکه پس ازمن آشکارش مي کنند!!!!!!؟؟!؟!؟!؟.مصنف ابن ابي شيبه ج10ص492ح32709



 

اينکه روايت،صحيح هست يا حسن هست يا هرچه هست،موضوع بحث ما نيست و اصلا ارتباطي هم ندارد،بلکه هدف آن بود که شما مخاطب گرامي،با يکي ديگر از خيانت ها،دروغ ها و عوام فريبي هاي مکتب سقيفه آشنا شويد.

14-تحريف راي امام شافعي درباره معاويه در تفسير ابن کثير

آيا همه اهل سنت معاويه را به عنوان «خال المومنين» (‌دايي مومنان) ‌قبول دارند؟
اين عنواني است که ابن کثير در تفسير خود مي گويد:نظرات مختلف هستند و نظر شافعي اين است که نه،چنين گفته نمي شود
تفسير ابن کثير دمشقي - تفسير سوره احزاب ذيل آيه 6 جلد 3 صفحه 1634 دارالکتب الحديث - الطبقه الاولي
ولي از آنجايي که وجود حقايق سبب گرويدن حق جويان به سمت حقيقت مي شود ،‌بازهم ايادي شيطان اين مطلب را تحريف کردند ولذا در اين مورد کلمه «لا» را حذف کرده اند تا نشان دهند که شافعي موافق بوده است.
قبل از تحريف:«‌و هل يقال لمعاويه و امثاله خال المومنين؟ فيه قولان و نص الشافعي (رضي الله عنه) علي انه لا يقال ذلک
بعد از تحريف:«‌و هل يقال لمعاويه و امثاله خال المومنين؟ فيه قولان  و نص الشافعي (رضي الله عنه) علي انه !!! يقال ذلک!



 

بعد از تحريف:

 



15-حذف دو باب از صحيح بخاري!

تعليقات ابن باز بر صحيح البخاري تحت عنوان الحلل الإبريزية من التعليقات البازية على صحيح البخاري،چاپ دار التدمريةالرياض
همه مي دانند که دو باب در صحيح بخاري وجود دارد با نام:
(( باب مناقب علي بن أبي طالب القرشي الهاشمي أبي الحسن رضي الله عنه ))
و (( باب مناقب جعفر بن أبي طالب))

 
اما در فهرست صحيح البخاري با تعليقات ابن باز،اين دوباب اصلا وجود ندارد که تو گويي اصلا شخصي در تاريخ با نام علي بن ابيطالب وجود نداشته!!



16-حذف يک باب از کتاب کبائر ذهبي

از آنجايي که اجداد وهابيون-بني اميه-در گذشته،با اوليا خدا مي جنگيدند،و خودشان نيز در اين زمان با اولياءالله در جنگ هستند،لذا نتوانستند يک گناه کبيره ايي را با نام"اذيه اولياءالله" در کتاب کبائر ذهبي تحمل کنند و با وجود اينکه اين مطلب در چاپ هاي قديمي کتاب کبائر(گناهان کبيره)ذهبي وجود داشت،اما کلا آن را در چاپ هاي جديد،حذف کردند!(حتي به امام خود،ذهبي هم رحم نکردند)
چاپ قديم،قبل از تحريف:

چاپ جديد و تحريف شده:

 
17-تحريف روايت انا مدينه العلم و علي بابها

ابن تيميه در چند کتابش بيان نموده است که ترمذي اين روايت نبوي " انا مدينه العلم و علي بابها " را نقل کرده است.دقت کنيد:و حديث أنا مدينة العلم و علي بابها اضعف و أوهى و لهذا إنما يعد في الموضوعات و أن رواه الترمذي و ذکره ابن الجوزي و بين أن سائر طرقه موضوعة.منهاج السنة النبوية ، ج 7 ص 515 ،اسم المؤلف:  أحمد بن عبد الحليم بن تيمية الحراني أبو العباس ، دار النشر : مؤسسة قرطبة - 1406 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : د. محمد رشاد سالم

 
 
فقط ابن تيميه اين حرف را نزده،بلکه بسياري از بزرگان اهل سنت اين را گفته اندکه ترمذي روايت انا مدينه العلم و علي بابها ر ا در سنن خود آورده دقت کنيد:سيوطي در " تاريخ الخلفاء " ص 170   و ابن اثير جزري در ( جامع الاصول ) ج 8 ص 657  و نووي در " تهذيب الاسماء و اللغات " ج 1 ص 319 و باز سيوطي در کتاب " الحاوي للفتاوي " ج 2 ص 51 و ...متاسفانه با اينکه بزرگان اهل سنت گفته اند حديث انا مدينه العلم و علي بابها در ترمذي بوده،اما هم اکنون اين حديث در سنن ترمذي موجود نيست.!!!

به وهابيت تبريک عرض مي کنيم چون که دين ومذهبشان بر تحريف ودروغ و عوام فريبي بنا شده است.

 



برچسب‌ها:
روايت «وَأَنْتَ خَلِيفَتِي فِي كُلِّ مُؤْمِنٍ مِنْ بَعْدِي» با سند معتبر + تصوير كتاب
+ نویسنده حامد طیبی محمدی در سه شنبه 13 آبان 1393برچسب:, |
روايت «وَأَنْتَ خَلِيفَتِي فِي كُلِّ مُؤْمِنٍ مِنْ بَعْدِي» با سند معتبر + تصوير كتاب
گروه  

مقدمه:

يكي از ادله صريح بر خلافت و امامت بلا فصل امير مؤمنان حضرت علي بن ابي‌طالب عليهما السلام، روايت معروف فوق است كه در منابع اهل سنت با سند معتبر نقل شده است.

در اين مختصر روايت فوق را از كتاب «السنة» ابن ابي‌عاصم از منابع معتبر اهل سنت نقل كرده و تصحيح دوتن از محققان اين كتاب را ذكر كرده وسپس عكس كتابها را به نمايش مي‌گذاريم.

الف: نقل روايت با تحقيق الباني

ابن ابي‌عاصم شيباني يكي از علماي بزرگ اهل سنت متوفاي اواخر قرن سوم هجري، اين روايت را در كتاب «السنة» با سند معتبر ذيل نقل كرده است:

(986)- [1188] ثنا مُحَمَّدُ بْنُ الْمُثَنَّى، حَدَّثَنَا يَحْيَى بْنُ حَمَّادٍ، عَنْ أَبِي عَوَانَةَ، عَنْ يَحْيَى بْنِ سُلَيْمٍ أَبِي بَلْجٍ، عَنْ عَمْرِو بْنِ مَيْمُونٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه وسلم لِعَلِيٍّ: " أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى، إِلا أَنَّكَ لَسْتَ نَبِيًّا، إِنَّهُ لا يَنْبَغِي أَنْ أَذْهَبَ إِلا وَأَنْتَ خَلِيفَتِي فِي كُلِّ مُؤْمِنٍ مِنْ بَعْدِي ".

ابن عباس مي‌گويد: رسول خدا صلي الله عليه وسلم براي علي فرمود: تو براي من، همانند هارون نسبت به موسي هستي؛ جز اين‌كه تو پيامبر نيستي. همانا سزاوار نيست كه من از ميان شما برده شوم، مگر اين‌كه تو جانشين من در ميان تمام مؤمنان بعد از من هستي.

الشيباني، عمرو بن أبي عاصم الضحاك (متوفاى287هـ)، السنة، ج2، ص565، تحقيق: محمد ناصر الدين الألباني، ناشر: المكتب الإسلامي - بيروت، الطبعة: الأولى، 1400هـ.

تصحيح روايت از سوي الباني

الباني وهابي‌ روايات كتاب «السنة» ابن ابي‌عاصم را تحقيق كرده و نام آن را «ظلال الجنة في تخريج السنة»‌ گذاشته است.

وي در ذيل اين روايت مي‌نويسد:

1188. اسناده حسن. ورجاله ثقات رجال الشيخين غير ابي بلج واسمه يحيي بن سليم بن بلج. قال الحافظ: «صدوق ربما اخطأ».

سند روايت حسن و رجال سند همه موثق و رجال آن از راويان بخاري ومسلم هستند، جز ابي بلج (كه از راويان بخاري و مسلم نيست)، و نام ابي‌بلج،‌ يحيي بن سليم بن بلج است. حافظ (ابن حجر عسقلاني) گفته است: او راستگو است.

الشيباني، عمرو بن أبي عاصم الضحاك (متوفاى287هـ)، السنة، ج2، ص565، تحقيق: محمد ناصر الدين الألباني، ناشر: المكتب الإسلامي - بيروت، الطبعة: الأولى، 1400هـ.

 

 

 

 

 

ب: نقل روايت با تحقيق باسم الجوابره

دكتر باسم بن فيصل جوابره، از اساتيد علوم حديث دانشكده اصول دين در دانشگاه امام محمد بن سعود رياض عربستان است. او نيز روايات كتاب «السنة» ابن ابي‌عاصم را تحقيق و تصحيح كرده است.

بعد از نقل روايت با سند فوق در پاورقي آن در صفحه 800 مي‌نويسد:

اسناده حسن. رجاله رجال الشيخين غير ابي‌بلج واسمه يحيي بن سليم بن بلج، قال الحافظ: صدوق ربما اخطأ. وله شواهد سيأتي.

سند روايت حسن است. رجال روايت از راويان بخاري ومسلم هستند، جز ابي بلج (كه از راويان بخاري و مسلم نيست)، و نام ابي‌بلج،‌ يحيي بن سليم بن بلج است. حافظ (ابن حجر عسقلاني) گفته است: او راستگو است و چه بسا اشتباه هم مي‌كرده است. اين روايت شواهدي هم دارد كه به زودي ذكر مي‌شود.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

براي اطلاع بيشتر در باره اين روايت به آدرس ذيل مراجعه فرماييد :

 

http://valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=14890

 

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

مؤسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عج)

 



برچسب‌ها:
تحریف کتب اهل سنت
+ نویسنده حامد طیبی محمدی در سه شنبه 13 آبان 1393برچسب:, |

تحریف کتب اهل سنت+اسناد تصویری

متاسفانه هر روز شاهد این هستیم که کتب اهل سنت،یکی پس از دیگری،به دست وهابیون تحریف شده و خیلی راحت،هر مطلب یا روایتی خلاف عقیده خود ببینند،بلافاصله آنرا حذف می کنند!!

 تحریف شماره 1:
حذف بدعت های عمر
 متن  کتاب تاریخ الخلفاء سیوطی  قبل از تحریف چنین بوده است: که عمر اولین کسی بود که متعه را حرام کرد (دقیقا مخالف ادعای اهل سنت که می گویند پیغمبر متعه را حرام کرد و عمر این تحریم را به کسانی که نمی دانستند گوشزد کرد) ولی در چاپ های بعدی این متن از این کتاب حذف شده است
 
 
 
 

تحریف شماره 2تحریف در صحیح بخاری + تصویر

اینجا بخاری حدیثی را درباره متعه (ازدواج مؤقت) نقل میکند که ترجمه کامل آن را برای شما میگذاریم :عمران بن حصین میگوید : آیه متعه در کتاب خدا نازل شد وما این کار را با رسول خدا (ص) انجام دادیم وآیه ای در تحریم آن نازل نشد وتا وقتی که نبی اکرم (ص) از دنیا رفتند آن را منع نکردند , بعد یک مردی آمد وبه رأی خودش عمل کرد , محمد بن اسماعیل بخاری گفت : میگویند أو عمر بود " )

توضیح :آنجا که میگوید : " یک مردی آمد وبه رأی خودش عمل کرد "منظورش این است که : یک مردی آن را (ازدواج مؤقت را) حرام کرد وآن جائی هم که میگوید : " محمد گفت : میگویند أو عمر بود "یعنی : محمد بن اسماعیل بخاری (صاحب خود کتاب) گفت : او عمر بوده است

حالا نکته اینجا است که متاسفانه وبرای حفظ آبروی عمربن الخطاب و مخالفت کردن او با خدا و رسول، آمده اند در چاپهای جدید این جمله را که: " محمد گفت : میگویند أو عمر بود "برداشته اند :دقت کنید:

دار احیاء التراث العربی  بیروت
 
 
 
 
 
دار الکتب العلمیة - بیروت
 
 
 
 
دار المعرفة بیروت
 
 
 
 
 

به وهابیت تبریک عرض میکنیم چون که دین ومذهبشان بر تحریف ودروغ وعوام فریبی بنا شده است

تحریف شماره3

حاشیه شیخ فقیه أحمد بن محمد الصاوی المالکی متوفای 1241 هـ  بر( تفسیر الجلالین) ، چاپ دار احیاء التراث العربی در بیروت ، چاپ أول 1419 هـ تحقیق : محمد عبدالرحمن المرعشلی دقت کنید به عبارت که:این عالم اهل تسنن چه جور وهابی ها را صریحا به خوارج تشبیه میکند ومیگوید آنها دروغگو هستند , وشیطان بر آنها چیره شده است , وآنها حزب شیطان هستند , وخدا را از یاد بردند وبازنده هستند !! أز خدا میخواهیم که شر اینها را کم کند
 
 
 
 
 
 
 
حال با هم نسخه جدید و تحریف شده را ببینیم که نظر این عالم را درباره وهابی ها که در حجاز جنایت می کنند و خون مسلمین را حلال می دانند را حذف کرده اند.دقت کنید:
 
 
 
 

به همین راحتی حذف شد!!

تحریف شماره 4

تحریف زیارت عالم اهل سنت از قبر پیامبرص

شیخ عبدالرحمن بن اسماعیل صابونی از یزرگان اهل سنت به شمار می رود .وی کتابی مختصر به نام "عقیدة السلف اصحاب الحدیث" یا"الرسالة فی اعتقاد اهل السنه و اصحاب الحدیث و الائمه"نوشته است که در این کتاب به بیان آراء و عقائد اهل سنت پرداخته است.
وی در مقدمه انگیزه نوشتن این کتاب را اینگونه شرح داده است :

هنگاهی که در راه زیارت خانه خدا و زیارت قبر پیامبر اکرم (ص){به عبارت زیارت قبر پیامبر دقت کنید } به آمل و منطقه گیلان رسیدم ،برادران دینی ام از من خواستند تا کتابی درباره اصول دین بنویسم که در آن استدلالات علماء گذشته ذکر شده باشد.....از آنجا که نویسنده این کتاب فردی معروف و معتبر است محقق وهابی، در این جا و فقط در پاورقی، عقیده خود را مطرح کرده و نوشته :بهتر این بود که نویسنده کتاب به جای زیارت قبر پیامبر ،به زیارت مسجد پیامبر اشاره می کرد....دقت کنید:

 

 

 

 

 

اما در چاپ های بعد این کتاب،زیارت قبر رسول الله را حذف کردند(یعنی جمله زیاره قبر نبیه ص) را حذف کردند و زیارت مسجد پیامبر را جایگزین کردند(زیاره مسجد نبیه) و در پاورقی نوشتند:در متن اصل کتاب عبارت "زیارت قبر نبیه " بوده ولی این مطلب خطا است زیرا آنچه که مشروع است زیارت مسجد پیامبر است نه زیارت قبرشان .....
چقدر راحت به کتاب عالم اهل سنت،دستبرد زدند.!!

 

 

 

به همین راحتی زیارت قبر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) از قاموس اعتقادات اهل سنت حذف شد.

تحریف شماره 5

در منابع مختلف اهل سنت نقل شده که عمربن الخطاب بر سر منبر پیامبر خدا در مسجد،بادمعده خارج می کرد.اما بعدها برای احترام عمربن الخطاب،کتاب را دستکاری کردند و مطلب را حذف کردند تا کسی از شیعیان به اهل سنت نگویند که چرا عمربن الخطاب بر سر منبر از خود بادمعده خارج می کرد.

المدائنی قال:بینا عمربن الخطاب رضی الله عنه علی المنبر اذ احس من نفسه بریح خرجت منه،فقال:ایهاالناس، انی قد مئلت بین ان اخافکم فی الله و بین ان اخاف الله فیکم،فکان ان اخاف الله فیکم احب الی،الا و انی قد فسوت و هانذا انزل لاعید الوضوء مدائنی می گوید:  عمر بر روی منبر بود احساس کرد که بادی از او خارج شده. گفت ای مردم من مخیر شدم بین اینکه از شما بترسم  و یا اینکه از خدا بترسم . پس ترجیح دادم که از خدا بترسم پس بدانید که بر روی منبر،بادی از من خارج شده و الان برای تجدید وضو از منبر پایین می آیم. عیون الاخبار ابن قتبة دینوری  جلد 1  کتاب السؤود ص267

 

 

 

همین مطلب را ماوردی بصری در کتاب ادب الدنیا والدین نقل کرده است:الماوردی البصری الشافعی، أبو الحسن علی بن محمد بن حبیب (متوفاى450هـ)، أدب الدنیا والدین ، أدب الدنیا والدین ، ناشر: دار الکتب العلمیة ـ بیروت، الطبعة : الأولی، 1407هـ  1987م.

 

 

 

اما این مطلب را در چاپ های بعدی به خاطر حفظ آبروی عمر،حذف کردند.

 

 

 

 

6- تحریف روایت کمربند خدا در صحیح بخاری!

در کتاب صحیح بخاری(صحیح ترین کتاب اهل سنت بعد از قرآن)،روایتی وجود دارد که نشان می دهد خداوند ایشان، کمربند، بندتمبان یا همان گره بندشلوار دارد:
4830 - حَدَّثَنَا خَالِدُ بْنُ مَخْلَدٍ حَدَّثَنَا سُلَیْمَانُ قَالَ حَدَّثَنِی مُعَاوِیَةُ بْنُ أَبِی مُزَرِّدٍ عَنْ سَعِیدِ بْنِ یَسَارٍ عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ عَنْ النَّبِیِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ خَلَقَ اللَّهُ الْخَلْقَ فَلَمَّا فَرَغَ مِنْهُ قَامَتْ الرَّحِمُ فَأَخَذَتْ بِحَقْوِ الرَّحْمَنِ فَقَالَ لَهُ مَهْ قَالَتْ هَذَا مَقَامُ الْعَائِذِ بِکَ مِنْ الْقَطِیعَةِ قَالَ أَلَا تَرْضَیْنَ أَنْ أَصِلَ مَنْ وَصَلَکِ وَأَقْطَعَ مَنْ قَطَعَکِ قَالَتْ بَلَى یَا رَبِّ قَالَ فَذَاکِ... از پیامبر روایت شده: وقتی خدا همه خلق را آفرید . رحم بلند شد و ایستاد و محکم بند تمبان خدا گرفت! و خدا به او گفت: که چرا بند تمبان مرا گرفتی!؟ رحم گفت: من از قطع رحم به تو پناه میبرم.خدا به او میگوید: آیا راضی نیستی که هرکه قطع رحم کند من با او قطع میکنم ؟ رحم گفت: راضی شدم و بند تمبان خدا را رها کرد.صحیح بخاری ج3ص292 مکتبه سلفیه کتاب التفسیر سوره محمدص آیه (( وتقطعوا ارحامکم))
{الحقو} همان طور که علمای بزرگ اهل سنت گفته اند،همان گره بند شلوار است.دقت کنید:قوله : ( فأخذت ) : .... وقال عیاض : الحقو معقد الإزار .. {حقو} گره بند شلوار است.
فتح الباری شرح صحیح بخاری ج8ص445 چاپ دار المعرفة للطباعة والنشر ــ پاورقی الموطا امام مالک ج1ص222 دار إحیاء التراث العربی ـــ شرح صحیح مسلم نووی ج7ص3 دار الکتاب العربی ـــ عمده القاری ج19ص172 دار إحیاء التراث العربی ــــ لسان العرب ابن منظور ج14ص190 ــــ پاورقی کنزالعمال ج6 ص548 مؤسسة الرسالة
اما وهابیون،که خداوند ایشان،موفرفری،و یک جوان ریش درنیاورده ی الاغ سوار هست،از اینکه خدایشان،بندتمبان داشته باشد،خجالت کشیدند و مثل همیشه،قیچی به دست به جان کتب حدیثی اهل سنت افتادند و آن جایی که در روایت نشان می داد خداوندشان،بندتمبان یا همان گره بندشلوار دارد را حذف کردند!
دقت کنید به کتاب صحیح بخاری،قبل از تحریف:(چاپ دار ابن کثیر)

 

 

 

چاپ طبعه سلفیه

طبعة الدکتور مصطفى دیب البغا ( الاشعری )

 

 

 

 

 

چاپ مکتبه الرشد

 

اما چاپ تحریف شده توسط وهابیون و حذف گره بندشلوار خدای وهابیون:

 

 

 

7- تحریف روایت مهدی علیه السلام

حافظ أبی عبد الله نعیم بن حمَّاد شیخ و استاد بخاری در کتاب " الفتن" می گوید :
عن ابن سیرین قیل له المهدی خیر أو أبو بکر وعمر رضی الله عنهما ؟ قال هو أخبر منهما ویعدل بنبی .
به ابن سیرین گفته شد : مهدی(علیه السلام) بهتر و برتر است یا ابی بکر و عمر ؟
ابن سیرین پاسخ داد : او (مهدی علیه السلام) از هر دوی آنها بهتر و برتر است و معادل یک پیامبر می باشد .

کتاب الفتن ، ص 356 ح1027

جناب سیوطی نیز در کتاب " العرف الوری فی اخبار المهدی " شبیه همین روایت را چنین آورده و می گوید:
وأخرج (ک) أیضا من طریق ضمرة [عن ابن شوذب] عن محمد بن سیرین: ((أنه ذکر فتنة تکون , فقال: إذا کان ذلک فاجلسوا فی بیوتکم حتى تسمعوا على الناس بخیر من أبی بکر وعمر رضى الله عنهما , قیل: [یا أبا بکر] خیر من أبی بکر وعمر؟ ,قال: قد کان یفضل على بعض [الأنبیاء] .
قلت: هذا إسناد صحیح

ضمره نقل می کند که ابن سیرین بیان کرد فتنه ای اتفاق می افتد و گفت : پس هر وفت آن فتنه اتفاق افتاد ، در خانه تان بنشینید تا اینکه صدای کسی را بشنوید که از ابی بکر و عمر بهتر و برتر است .
گفته شد : ای ابابکر ! آیا او از ابوبکر و عمر بهتر است ؟
ابن سیرین گفت : او بر بعضی از انبیاء نیز برتری دارد .(سیوطی) می گویم : سند این روایت صحیح است .

العرف الوردی فی أخبار المهدی ، ص 118،دارالکتب العلمیه - بیروت - لبنان
اما جناب علامه حسین بن محمد بن الحسن الدیار بکری همین روایت را از نعیم حماد نقل می کند،اما دستان امانت دار ایشان،قسمت آخر روایت را تحریف می کند و عبارت"مهدی(ع) معادل یک پیامبر می باشد" را حذف می کند!!


به وهابیت تبریک عرض میکنیم چون که دین ومذهبشان بر تحریف ودروغ و عوام فریبی بنا شده است



برچسب‌ها:
سوتی کتاب اهل سنت
+ نویسنده حامد طیبی محمدی در سه شنبه 13 آبان 1393برچسب:, |

پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) فرمودند:" حسن و حسین دو آقای جوانان اهل بهشت اند."
به علت متواتر بودن روایت اهل سنت نتوانستند روایت حذف کنند بنابراین تصمیم گرفتند روایتی ساختگی به پیامبر
(صلی الله علیه و آله) ببندند که :" ابابکر و عمر دو آقای پیران اهل بهشت هستند!!!!!! "
پیامبر
(صلی الله علیه و آله) فرموده بودند :" اهل بهشت جوان هستند."

 
سوتی : بهشت اصلا پیر ندارد که این دو بخواهند آقا و سرور پیران آن باشند!!!!!!!!

 



برچسب‌ها:
دلائل غصب فدک توسط خلیفه اول
+ نویسنده حامد طیبی محمدی در دو شنبه 12 آبان 1393برچسب:, |
دلائل غصب فدک توسط خلیفه اول

فدك سرزمين آباد و حاصلخيزي بود كه در نزديكيِ خيبر قرار داشت و فاصلة آن با مدينه حدود 140 كيلومتر بود. كه پس از دژهاي خيبر نقطة اتكاء يهوديان حجاز به شمار مي رفت. در دهكده فدك گروهي از يهوديان ساكن بودند كه يهود فدك، ناميده مي شدند.

دلائل غصب فدک توسط شیخین

از نظر اقتصادی، سرزمين فدك دهكده اي آباد و سرسبز و بسيار حاصلخيز و درآمدزا بود. ابعاد اقتصادي بيشماري را دارا بود كه صاحبش از امكانات مالي و قدرت اقتصادي زيادي برخوردار مي گشت كه مي توانست توسط درآمد سرشار آن براي پيشبرد اهدافش بهره بگيرد و خدمات زيادي را در خدمت به ديانت و بشريت به انجام برساند و امت پيامبر ـ صلي الله عليه وآله ـ را با اين پشتوانه مالي و اقتصادي هدايت و حمايت نمايد، از فقر و احتياج رهائي بخشد ادلّه و شواهد بر حاصلخيزي و ارزش مادي و اقتصادي سرزمين فدك نكات فراواني است كه از كتب تاريخ استفاده مي شود.

فدک متعلق به چه کسي بود و چگونه به دست مسلمين افتاد؟

سرزمين فدك مال گروهي از يهود بود كه پس از اين كه پيامبر ـ صلي الله عليه وآله ـ در مدينه حكومت اسلامي برقرار كرد و مسلمانان روز به روز جمعيتشان زيادتر و قدرتشان افزون تر گشت، موقعيت يهوديان خيبر كه از مخالفان سرسخت پيامبر ـ صلي الله عليه وآله ـ بودند در خطر افتاد و در مقابله با پيامبر ـ صلي الله عليه وآله ـ ، شكست خوردند و قلعه هاي آنها سقوط كرد، اين دسته از يهوديان فدك از ترس مسلمانان، به حضور پيامبرـ صلي الله عليه و آله ـ آمدند و قرارداد صلح امضاء كردند، كه نيمي از سرزمين خودشان را به پيامبرـ صلي الله عليه و آله ـواگذار كردند، كه اين سرزمين هم به حكم آيات قرآن، از اموال شخصي پيامبرـ صلي الله عليه و آله ـگرديد و حق آن حضرت شد، نه اين كه مال حكومت و دولت اسلامي باشد و يا مال همه مسلمين باشد، پيامبرـ صلي الله عليه و آله ـهم به دستور الهي، به دخترش فاطمه ـ عليها السلام ـ واگذار كرد كه ملك او گشت، ولي متأسفانه بعد از پيامبرـ صلي الله عليه و آله ـ، ابوبكر بر خلاف دستور آن حضرت، به بهانه اين كه فدك از اموال حكومت و دولت است، آن را از فاطمه ـ عليها السلام ـ غصب کرد و او را از مال خويش محروم ساخت!

در سال هفتم هجرت، هنگامي كه قلعه هاي خيبر يكي پس از ديگري بدست رزمندگان اسلام فتح شده و قدرت مركزي يهود درهم مي شكست، ساكنان فدك از باب صلح و تسليم به محضر پيامبر ـ صلي الله عليه وآله ـ آمدند و نيمي از زمين و باغهاي خود را به آن حضرت واگذار كردند و نيم ديگر را براي خود نگه داشتند، و همه كارهاي مزرعه فدك مانند: كشاورزي و... را نيز، به عهده گرفتند و در برابر زحماتشان حقي از آن برمي داشتند.

سپاه اسلام پس از آنكه يهوديان را در خيبر و وادي القراي و تيما در هم شكست براي پايان دادن به قدرت هاي يهودي در اين سرزمين _ كه كانون خطر و توطئه براي اسلام بود _ سفيري بنام «محيط» پيش سران فدك فرستادند. يوشع بن نون كه رياست منطقه را بر عهده داشت صلح و تسليم را بر نبرد ترجيح داد(1) و فدك را به پيامبر تسليم نمود.

اختیار فدک در دست چه کسی است؟

بر اساس دستور صریح قرآن، زمين ها و باغ هايي كه به اين شكل در اختيار پيامبر(ص) قرار مي گرفت، متعلق به شخص پیامبر(ص) است. چون تصرف این نوع اموال که غنيمت بدون جنگ و درگيري بود و در اصطلاح فقه اسلامي «فيء» ناميده مي شوند بنا به حكم آيه شريفه: (وَ مَا اَفاءَ الله علي رسُولِهِ مِنْهُم فَمَا اَوْجَفْتُم عَلَيْهِ مِنْ خَيْل وَ لاَ ركاب، وَ لكنّ الله يُسلّط رُسُلَهُ عَلي مَنْ يَشاء...)(2) «خداوند آنچه را از فئ به رسولش بازگردانده و بخشيده چيزي است كه شما براي بدست آوردن آن نه اسبي تاختيد و نه شتري و هيچ زحمتي نكشيديد...». مخصوص پيامبر بود كه در اختيار داشت، يا موارد ديگري كه در سوره حشر به آن اشاره شده، به مصرف برساند.

همچنین در آیه دیگر می فرماید: (ما افاء الله علي رسوله من اهل القري فللّه و للرسول و لذي القربي و اليتمي و المساكين...)«خداوند آنچه از زمينها را كه از ناحيه صلح و تسليم صاحبانش به پيامبر بخشيده است از آن خدا و پيامبر و خويشاوندان او و يتيمان و... است».(3)

امام فخر رازي مفسر بزرگ و معروف اهل سنت نوشته است: اطرافيان پيامبر از آن حضرت درخواست كردند: همانطور كه زمين ها و غنيمت هاي جنگي بين مسلمين تقسيم مي شود، اين زمينها و غنيمت ها هم در ميان مسلمين تقسيم گردد.

پس آيات نازل شده، بين اين دو مورد فرق گذاشتند به اين كه آن غنيمت هايي مال مسلمين است و در ميانشان تقسيم مي شود كه، آنها در بدست آوردن آن زحمت كشيده باشند و با جنگ و خونريزي تحصيل كرده باشند. اما آن غنيمت هايي كه «فيء» ناميده مي شود و مسلمين براي تحصيل آن سختي و زحمت و جنگ متحمل نشدند اختيارش با شخص پيامبر ـ صلي الله عليه وآله ـ است و از ملك آن حضرت است نه همه مسلمين.

براساس این آیات، در شريعت مقدس اسلام سرزمين هايي كه در اسلام به وسيلة جنگ و قدرت نظامي گرفته مي شود متعلق به عموم مسلمانان است و ادارة آن به دست فرمانراوي اسلام مي باشد. ولي سرزميني كه بدون هجوم نظامي و اعزام نيزو به دست مسلمانان مي افتد مربوط به شخص پيامبر _ صلّي الله عليه و آله _ و امام پس از وي مي باشد و اختيار اين نوع سرزمين ها با اوست.

پيامبر اسلام ـ صلي الله عليه وآله ـ هم اين سرزمين را به دخترش فاطمه ـ عليها السلام ـ بخشيد - چون دخترش يكي از مصاديق ذوي القربي است كه خداوند متعال در چندين آيه مثل آيه 7 سوره حشر و آيه 83 سوره روم، براي ايشان حقّي معين نموده است و پيامبر ـ صلي الله عليه وآله ـ هم به عنوان اداء حق، به دخترش واگذار نمود - و اينها در همان زمان حيات پيامبر ـ صلي الله عليه وآله ـ ، ملك فاطمه زهراء ـ عليها السلام ـ گشت نه اين كه بعد از رحلت پيامبر ـ صلي الله عليه وآله ـ از ميراث پدرش باشد.(4)

محدثان و مفسران شيعه و گروهي از دانشمندان سني مي نويسند: وقتي كه آية «و آتِ ذا القربي حقّه»(5) نازل شد پيامبر مأمور گرديد حق ذي القربي را ادا نمايد در همين هنگام پيامبر اكرم _ صلّي الله عليه و آله _ فدك را به فاطمه (س) بخشيد.

اين سخني است كه بسياري از اهل تاريخ و اهل تفسير از شيعه و سنّي به آن تصريح كرده اند، از جمله سيوطي در تفسير «درّ المنثور» از ابن عباس نقل مي كند: هنگامي كه آيه (و آت ذالقربي حقّه)(6) نازل شد، پيامبر سرزمين فدك را به فاطمه بخشيد (اقطع رسولُ الله فاطمةَ فدكاً).(7)

و همينطور صاحب كتاب «كنزالعمال» در مسأله صله رحم از ابوسعيد خدري نقل مي كند: هنگامي كه آيه (و آت ذالقربي حقّه) نازل شد، پيامبر ـ صلي الله عليه وآله ـ ، فاطمه ـ عليها السلام ـ را خواست و فرمود: (يا فاطمة لَكِ فدكُ)(8) «فاطمه دخترم، فدك مال تو است». حاكم نيشابوري نيز در تاريخش همين معنا را آورده است.(9)

بعد از اين كه پيامبر ـ صلي الله عليه وآله ـ دهكده فدك را به فاطمه بخشيد، چندين سال در اختيار آن حضرت بود تا وقتي كه پدرش رحلت نمود، پس ابوبكر آن را بعنوان بيت المال تصرف كرده و آن مخدره را از ملكش محروم نمود.(10)

منابع:

(1) . سبحاني، جعفر، فرازهايي از تاريخ پيامبر اسلام، نشر مشعر، چاپ دوم، 1373، ص 403.

 (2) . حشر/6.

(3) . حشر/7.

(4) . موسوي قزويني، به نقل از كتاب فدك، ص 33.

(5) . اِسراء/ 26.

(6) . روم/83.

(7) . مکارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، ج 23، ص 510; و درّالمنثور، ج 4، ص 177.

(8) . همان، ص 511; و كنزالعمال، ج 2، ص 158.

(9) . همان، ج 23، ص 511.

(10) . شهيد صدر، فدك، ص 20.



برچسب‌ها:
پیامبر : ای عایشه فاحشه نباش ( از کتب اهل تسنن )
+ نویسنده حامد طیبی محمدی در چهار شنبه 16 مهر 1393برچسب:, |

یکی از مسائل مهمی که جماعت مخالفین روی آن تاکید دارند مسئله پاکدامنی و عفت عایشه ، و دوم رضایت رسول خدا صلی الله علیه و آله نسبت به او می باشد. ابتدا باید خدمت شما عزیزان عرض شود که معنای لغوی فاحشه در اسلام به معنای کار بسیار زشت و قبیح است که از یک انسان سر می زند ( مثلا دروغ یک نوع فحشا می باشد ، غیبت ، تهمت ، شراب خواری و ... ) چون این اعمال در اسلام به عنوان اعمالی زشت یاد شده اند و تنها به معنایی که امروزه بین مردم رایج است نمی باشد. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم با سند صحیح در کتب مخالفین به عایشه فرموده اند که ای عایشه فاحشه نباش که در این پست به بررسی این مطلب می پردازیم.

این مطلب در کتاب صحیح مسلم - چاپ دار طیبة - جلد ۲ - کتاب السلام - باب ۴ النهی عن ابتداء اهل الکتاب باسلام - صفحه ۱۰۳۶ - حدیث ۱۱ موجود می باشد.

تصاویر زیر مجلد کتاب و صفحه ۱۰۳۶ و حدیث ۱۱ کتاب صحیح مسلم می باشد.

( توجه : برای دیدن تصویر در اندازه واقعی روی آن کلیک نمایید )

ترجمه حدیث : مسروق از عایشه نقل می کند مردمی از یهود به نزد پیامبر آمدند و گفتند السلام علیک ( مرگ بر تو ) ای اباالقاسم ، پیامبر نیز فرمودند : بر شما هم. عایشه می گوید : گفتم : بلکه مرگ و عیب بر شما باد. پیامبر اکر صلی الله علیه و آله فرمودند : ای عایشه فاحشه ( زیاده رو در توهین ) مباش ! عایشه گفت : آیا نشنیدی که آنها چه گفتند ؟؟ پیامبر فرمودند : من جواب آنها را دادم و گفتم : و بر شما هم.

منابع بیشتر : ۱ ـ تفسیر قرطبی ، ج ۱۷ ، ص ۲۹۳ ناشر : دار عالم الکتب ریاض

۲ ـ کنز العمال ، ج ۳ ، ص ۵۹۷ ، ح ۸۰۷۷ ناشر : مؤسسة الرسالة

۳ ـ مسند احمد بن حنبل ، ج ۶ ، ص ۲۲۹ ، ح ۲۵۹۶۶ ناشر : مؤسسة قرطبة قاهرة

۴ ـ مصنف ابن ابی شیبة ، ج ۸ ، ص ۳۳۰ ، ح ۲۵۸۳۸ بر اساس نرم افزار مکتبة الشاملة

نکات این مبحث : ۱ ـ از معتبرترین کتب اهل تسنن به اثبات رسید که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم عایشه را فاحشه خوانده اند چرا که عایشه مرتکب فحاشی شده است و به همین دلیل او فاحشه می باشد.

۲ ـ شاید اهل تسنن بگویند خداوند و رسول هیچگاه همسران رسول خدا را با لفظ فاحشه خطاب نکرده اند ، در جواب می گوییم قرآن کریم در سوره احزاب آیه ۳۰ می فرماید :
يَا نِسَاءَ النَّبِيِّ مَن يَأْتِ مِنكُنَّ بِفَاحِشَةٍ مُّبَيِّنَةٍ يُضَاعَفْ لَهَا الْعَذَابُ ضِعْفَيْنِ ۚ وَكَانَ ذَٰلِكَ عَلَى اللَّـهِ يَسِيرً‌ا ترجمه :  اى همسران پيامبر! هر كس از شما مبادرت به كار زشت آشكارى كند، عذابش دو چندان خواهد بود و اين بر خداوند آسان است. پس ثابت شد که خداوند لفظ فاحشه را در شان همسران پیامبر به کار برده است و هشدار می دهد که ای همسران پیامبر اگر یکی از شما فحشای آشکاری را انجام دهد عذاب او دو چندان خواهد بود و عذاب شما همسران برای خدا آسان است. از این آیه این نکته نیز اثبات می شود که اهل تسنن معتقدند که همسران پیامبر صد در صد پاکیزه هستند و عفت دارند و محال است همسر پیامبر خطایی انجام دهد ، این روایت و آیه از قرآن کریم ثابت می کند که همسر پیامبر بودن دلیل بر بی گناهی و عفت آن زن نمی باشد و همسر پیامبر می تواند فاسق و گناهکار باشد و مرتکب فحشا شود و در صورت مبادرت به این عمل جای او آتش جهنم خواهد بود.

۳ ـ پس از آیه قرآن کریم و روایت خود مخالفین ثابت است که عایشه مرتکب فحشا شده است و طبق قرآن کریم اگر همسر پیامبر مرتکب فحشا بشود عذاب جهنم در انتظار اوست.

۴ ـ ثابت شد که معنای فاحشه ، فقط به معنای مبادرت به عمل جنسی نمی باشد و تمام اعمال زشت و قبیح را نیز شامل می شود و منحصرا به این معنا نیست.



برچسب‌ها:
بر پیامبرصلی الله علیه و آله وسلم درودناقص و ابتر نفرستید
+ نویسنده حامد طیبی محمدی در سه شنبه 25 شهريور 1393برچسب:, |

چرا صلوات ناقص ؟

 پیامبراکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم)فرمودند:بر من درودناقص و ابتر نفرستید: گفتند صلوات ناقص و ابتر چیست؟فرمودند

خدای متعال در قران کریم صلوات بر پیامبر اکرم (ص)را سفارش نموده است:میفرماید: إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِکَتَهُ یصَلُّونَ عَلَى النَّبِی یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِیمًا«56-احزاب» خدا و فرشتگانش بر پیامبر درود می‏فرستند ای کسانی که ایمان آورده‏اید بر او درود فرستید و به فرمانش بخوبی گردن نهید. چگونه باید بر پیامبر اسلام (ص)صلوات فرستاد؟ بخاری درصحیح خود می نویسد.از رسول خدا(ص)پرسیدند:ای رسولخدا سلام گفتن به شما را می دانیم،ولی چگونه به شما صلوات بفرستیم؟! رسولخدا(صلی الله علیه وسلّم) فرمودند:""اللهمّ صلّ علی محمّد وآل محمّد"" ولی جای تعجب است بخاری اه ازامامان برتر اهل سنت است از رسولخدا (ص)نقل میکند که بایددر صلوات درود بر اهل بیت پیامبر علیهم السلام فرستاد:اما خود در کتابش صلوات بدون آل محمد میفرستد:

منبع صحیح بخاری جزء5و6 –کتاب التفسیر-حدیث1222تا1224

ابن حجرمکی در کتاب "الصواعق المحرقه" بعد از ذکر آیه صلوات (56-احزاب)نقل میکند:وقتی از پیامبر اکرم (ص)در باره چونگی سلام بر او سوال شد:پیامبر درود بر خود را همراه درود بر آل خود آوردند:سپس مینویسد.واین دلیل آشکاریست بر اینکه منظور از این آیه دستور به درود فرستادن بر اهل بیت آن حضرت است.وگرنه مردم بعد از نزول آیه دربارۀ درود فرستادن بر اهل بیت او سوال نمی کردند: منبع الصواعق المحرقع ابن حجر مکی (ص87)

پیامبراکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم)فرمودند:بر من درودناقص و ابتر نفرستید: گفتند صلوات ناقص و ابتر چیست؟فرمودند اینکه بگوئید: (اللهمّ صلّ علی محمد) و دست نگه دارید.بلکه باید بگوئید>:""اللهمّ صلّ علی محمّد وآل محمّد""

منبع الصواعق المحرقع ابن حجر مکی (ص232)

حال چگونه است برخی نه تنها در صلوات بر رسولخدا(ص) درود بر اهل بیت پیامبرعلیهم السلام نمیفرستند:بلکه بدعت گذاشته و اصحاب پیامبررا نیز داخل صلوات می نمایند:؟؟!!



برچسب‌ها:
اعتراف ابوبکر به حمله به خانه ی حضرت زهرا (س) ( از کتب اهل تسنن )
+ نویسنده حامد طیبی محمدی در سه شنبه 25 شهريور 1393برچسب:, |

ایکاش به خانه فاطمه حمله نمیکردم.

ایکاش در سقیفه بنی ساعده خلافت را نمی پذیرفتم وخلافت را به عهده

عمربن خطاب وابوعبیده جراح قرارمیدادم ومن وزیر میشدم و...       

(میزان الاعتدال ذهبی-ج3-ص-109

-لسان المیزان ابن حجر-ج4-ص889

-تاریخ طبری-ج3-430)

 

-هنگامیکه آیه 23سوره مبارکه شوری برپیغمبراکرم(ص)نازل شد(قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَیهِ

 أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَى)

اصحاب ازپیغمبراسلام پرسیدندنزدیکان شما چه کسانی هستند که محبت به آنها

برماواجب شده است؟

پیامبراکرم فرمودند:"علی وفاطمه ودوفرزندش حسن وحسین (علیه السلام)

(تفسیرکبیرفخرراضی-ج7-ص405

-تفسیرکشاف-ج4-ص219و220)

-حاکم نیشابوری در المستدرک واحمدبن حنبل در مسند خود،بنقل از ابن عباس

آورده اند که حضرت محمد(ص)لباس خودرابرروی علی،فاطمه،حسن وحسین(ع)

کشیدندوفرمودند:"هماناخداوند اراده کرده شمااهل بیت را ازهر رجس وپلیدی

پاک وپاکیزه گرداند"

(مستدرک علی الصحیحین-ج3-ص123-مسنداحمدبن حنبل-ج1-ص330)

پیامبراکرم(ص)

»فاطمه سرورو بزرگ زنان بهشت است«                                   

 (صحیح بخاری-جزء5و6-باب61-حدیث278-چاپ دارالقلم بیروت)

 

-مسعودی در اثبات الوصیه خود در صفحه143 میگوید:

سروربانوان،حضرت زهرا(س)راچنان پشت در کوبیدندوفشردندکه محسن شش

 ماهه اش شهیدشد.

 

-بخاری در صحیح خود آورده:

 هنگامیکه حضرت زهرا(س)به شهادت رسیدحضرت علی(ع)شبانه وی را دفن کرد

 وابوبکر را خبرنکرد  براو نماز گذارد.                            

(صحیح بخاری کتاب المغازی باب155-ج-252-حدیث704)

 

-طبری در تاریخ خود در باره شهادت حضرت زهرا(س)مینویسد:

عمرچنان به پهلوی فاطمه زد که فاطمه فرزندی را که در شکم داشت سقط کرد

 وعمبن خطاب فریاد میکشید خانه فاطمه را به آتش بکشیدو...

(تاریخ طبری-ج2-ص233)

 

ترمذی در المناقب آورده: حضرت محمد(ص)دست حسن وحسین را گرفتند وفرمودند:

"هرکس ایندو حسن وحسین(ع)وپدرشان علی(ع)ومادرشان فاطمه(س)را دوست

بداردفردای قیامت با من در یک درجه خواهد بود"

(سنن ترمذی-ج5-باب21-ص599)

 

حاکم نیشابوری در کتاب معرفت الصحابه در(ص170)آورده:

پیامبراکرم(ص)به فاطمه(س)فرمودند:"آیاراضی نیستی که سرور زنان علم هستی":

 

باوجوداینهمه سفارش پیابر اکرم(ص)به مقام حضرت فاطمه (س)بازبسیاری

از صحابه بر در خانه حضرت هجوم آوردند ودر خانه ایشانرا به آتش کشیدند.

 

خداوند متعال میفرماید:

 

(یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَوَلَّوْا قَوْمًا غَضِبَ اللَّهُ «13»ای کسانی که ایمان آوردید

برقومی که خداوند برآنها غضب کرده ازآنها ولی ویار نگیرید)

 

-چرا که پیامبر اکرم(ص)حضرت فاطمه(س)را معیار حق وباطل قرارداده اند

 وفرموده اند:"همانا خداوند بخشم فاطمه خشمگین و بخشنودی او خشنود میشود"

(مستدرک حاکم نیشابوری-ج3-ص158

-الاصابه-ج8-ص266)

 

-حدیث شریف::"فاطمه پاره تن من است هرکس اورا خشنودکند مراخشنود کرده

 وهرکس او را بیازارد مرا آزرده"

در منابع ذیل اهل سنت با الفاظ گوناگونی وارد شده-

-درصحیح بخاری-ج4-ص21-وج5-ص36

-صحیح مسلم-ج4-ص1904-

-سنن ترمذی-ج7-ص605-حدیث3867

 

باتوجه به اینکه حضرت زهرا(س)درکلام رسوخدا(ص)معیار حق و باطل

 قرار گرفته است میتوان گفت که امام زمان حضرت فاطمه(س)حضرت

علی(ع)بوده است.یقیناً حضرت زهرا (س)از کسانیکه خشمگین وناراضی

 بودندتبعیِِّت نمیکردند وآنانرا خلیفه وجانشین پیامبر نمیدانستند.

بطور یقین حضرت زهرا (س)ازآنهایی که بهنگام احتضار رسولخدا(ص)تهمت

هذیان گوئی به رسولخدا زدند وسفارش رسولخدا را مبنی بر جانشینی امیرالمومنین

علی(ع)برخلافت را عمل نکردند آنها را لایق خلافت نمیدانند.

اینک انسان باید بادیده انصاف قضاوت کند کسانیکه خانه حضرت زهرا هجوم آوردند

 شایستگی امام بر حضرت زهرا(س) ودیگر مسلمانان رادارند؟

اسناد ومداررک درموردهجوم به خانه حضرت زهرا(س)

-الامامه والسیاسه ابن قتیبه دینوری-ج1-ص14

-کنزالعمال متّقی هندی-ج3-ص149

-المصنف ابن شیبه-ج14-ص567

 

-سیوطی در تفسیر خود از ابی سعیدخدری نقل میکند:

هنگامیکه آیه 26سوره اسراء برپیامبراکرم(ص)نازل شد:(وَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ

«26»حقوق خویشاوندان وارحام خود راادا کن )

ایشان حضرت زهرا (س)راخواند وفدک را به او بخشید.

(الدورالمنثورجلاالدین سیوطی-ج4-ص177)

 



برچسب‌ها:
طلاق عایشه و حفصه
+ نویسنده حامد طیبی محمدی در سه شنبه 25 شهريور 1393برچسب:, |

مسلم نزول آیه: "امیداست که اگر پیامبر شما را طلاق داد خدا به جای

شما زنانی بهتر از شما به او بدهدکه همه با مقام تسلیم و ایمان باشند"

 را درباره این حادثه تایید کرده است.(صحیح مسلم ج۴ص۱۸۸)

حاکم نیشابوری نیز گفته است: پیامبر ص عایشه و حفصه را طلاق داد اما

دوباره رجوع فرمود. (المستدرک ج۴ص16)

این از چیزهایی است که بداخلاقی ناسازگاری و عدم محبت این دو را نسبت

 به پیامبر می رساند و نیز مبین خشم رسول خدا صلی الله علیه و اله نسبت

به آن دو چون همسران نوحو لوط هستند.



برچسب‌ها:
حسادت عایشه به حضرت خدیجه سلام الله علیها
+ نویسنده حامد طیبی محمدی در سه شنبه 25 شهريور 1393برچسب:, |

عايشه مى‏گويد: رسول خدا هرگاه به ياد خديجه مي‌افتاد

 از او به نيكي ياد مي‌كرد. روزي حسادت بر من چيره شد و گفتم:

 چه زياد از آن پير زن بي‌دندان ياد مى‏كنيد؟

 همانا خداوند بهتر از او نصيب شما فرموده است. رسول خدا فرمود:

 خداوند بهتر از او نصيب من نفرموده است،

 زيرا هنگامى كه همه مردم مرا تكذيب مى‏كردند،

او مرا تصديق مى‏كرد و هنگامى كه مردم مرا محروم مى‏داشتند

 او با اموال خود من را ياري مى‏كرد و خداوند فرزندان مرا ،

 از او به من عنايت فرمود و حال آنكه از غير او فرزندى به من عنايت نفرمود.

منبع/

*مسند أحمد بن حنبل، ج 6   ص 117، ح24908، ناشر: مؤسسة قرطبة – مصر.

عایشه میگوید:

 بر هيچ يك از زنان به اندازه خديجه حسادت نكردم؛

چرا كه رسول خدا صلی الله علیه وآله او را زياد ياد مي‌كرد،

 سه سال بعد از وفات او ، با من ازدواج كرد و خداوند به پيامبر

 و يا جبرئيل دستور داد كه خديجه را به خانه‌اي در بهشت

 كه از درّ و مرواريد ساخته شده است، بشارت دهد.

منبع/

*صحیح بخاری ج3 ص1389 ح3606 کتاب فضایل الصحابه باب تزویج النبی خدیجه
*صحیح بخاری ج3 ص1389 ح3605 کتاب فضایل الصحابه باب تزویج النبی خدیجه

*صحيح مسلم ج 4 ص1888 ح2435 کتاب فضایل الصحابه باب تزویج خدیجه ام المومنین

 



برچسب‌ها:
دروغگویی عایشه
+ نویسنده حامد طیبی محمدی در سه شنبه 25 شهريور 1393برچسب:, |

روزى پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله زنى را از قوم كلب خواستگارى

 كرده بود، از اين رو عايشه را براى كسب اطلاعاتى نزد خانواده

 او فرستاد. پيامبرصلى اللّه عليه وآله به عايشه فرمود:

او را چگونه ديدى؟پاسخ داد: چيز قابل ذكرى نديدم!

پيامبر صلى اللّه عليه وآله فرمود: تو چيز قابل ذكرى ديدى!

 تو خالى روى گونه او ديدى كه تك تك موهاى تو بر تنت راست شد.

عايشه گفت: اى رسول خدا! هيچ رازى از شما پنهان نيست.

منبع/

*کنزالعمال ج12 ص188 کتاب فضایل فضایل پیامبر ح 35455



برچسب‌ها:
بی ادبی عایشه
+ نویسنده حامد طیبی محمدی در سه شنبه 25 شهريور 1393برچسب:, |

از عائشه نقل شده است كه روزي هاله دختر خويلد خواهر

 خديجه اجازه ورود بر رسول خدا (ص) را خواستار شد،

 رسول خدا به ياد اجازه گرفتن خديجه افتاد و خوشحال شد و فرمود:

 «خدايا هاله دختر خويلد».

 عائشه مي‌گويد: من حسادتم برانگيخته شد و گفتم:

چرا اين قدر اين پيرزن از پيرزن‌هاي قريش را كه از شدت پيري

 (دندان‌هايش ريخته و) لثه‌هايش نمايان شده بود، ياد مي‌كني؟

 او خيلي وقت پيش هلاك شد و خدا بهتر از او را به تو داده است.

منبع/

*صحيح مسلم ج4 ص 1889 ح2437 کتاب فضائل الصحابه باب فضایل

ام المومنین خدیجه



برچسب‌ها:
خانه عایشه فتنه است
+ نویسنده حامد طیبی محمدی در سه شنبه 25 شهريور 1393برچسب:, |

در صحیح بخاری آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و اله

به منزل عایشه اشاره کردند و فرمودند: فتنه اینجاست فتنه اینجاست.

 از اینجا شاخ شیطان بیرون می آید.

(صحیح بخاری ج2ص125 باب ما جاء في بيوت أزواج النبي من كتاب الجهاد والسير)

و در صحیح مسلم آمده است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله

از منزل عایشه خارج شدند و فرمودند: رأس کفر اینجاست.

 از اینجا شاخ شیطان بیرون می آید.

(صحیح مسلم ج2 ص503 کتاب الفتن و اشراط الساعة)

 همچنین احمد بن حنبل آورده است که روزی رسول خدا

 صلی الله علیه و اله به عایشه فرمودند:

 آیا شیطانت تو را تسخیر کرده است ؟!

 (مسند احمد حنبل6/221)

البته معلوم است که این جمله رسول اکرم صلی الله علیه و اله

 استفهام حقیقی نمی باشد بلکه استفهام توبیخی است.



برچسب‌ها:
روابط دوستانه میان عایشه و معاویه.
+ نویسنده حامد طیبی محمدی در سه شنبه 25 شهريور 1393برچسب:, |

معاویه همان کسی بود که برادر عایشه, محمد بن ابی بکر,

 را کشت و به بدترین صورت او را مثله و بدنش را پاره پاره کرد.

ولی با این هم منافع دنیوی مشترک, دشمنان را گردهم می آورد.

و اضداد را با هم متحد می سازد. و به همین دلیل, معاویه خود

 را به او نزدیک ساخت. و او نیز به معاویه نزدیک شد.

 و پیوسته معاویه برای او هدایا و بخششهایی می فرستاد و پولهای فراوانی به او می داد               

تاریخ نویسان می گویند: هنگامی که معاویه به مدینه آمد,

 نزد عایشه رفت تا با او دیداری داشته باشد. چون نشست,

عایشه به او گفت: ای معاویه! از کجا اطمینان یافتی که من

کسی را در خانه پنهان نکرده ام تا تو را به انتقام خون برادرم 

محمد ابن ای بکر را بکشد                                                 

معاویه گفت: من به خانه ای آمده ام که مردم به آن پناه می آورند

 و جای امنی است.

عایشه گفت: از خدا نترسیدی که حجر بن عدی و یارانش را کشتی؟

گفت: کسی آنها را کشت که به زیان آنها گواهی داد.

 (تاریخ ابن کثیر 8/55 – ابن عبدالبر در الاستیعاب 1/331)

ابونعیم اصفهانی نویسنده مشهور حلیة الاولیاء ج2ص48 از

عبدالرحمن بن قاسم نقل می کند که یکبار معاویه هدایایی

 مختلف برای عایشه فرستاد که در جمله آن ها لباس و پول

و اشیاء قیمتی قرار داشت.

و نیز گفته اند که معاویه, هدایا و لباسها و چیزهایی برای او

 می فرستاد که در صندوق خویش می نهاد. و تنها یک بار برای ا

و یکصد هزار فرستاد.

 (تاریخ ابن کثیر 8/136-137 – مستدرک حاکم 4/13 – حلیة الاولیاء 2/47 – سیر اعلام النبلاء 2/131)

یکبار دیگر نیز هنگامی که او در مکه بود. گردنبندی برای

 او فرستاد که یکصدهزار ارزش داشت.

و همچنین معاویه همه قرضهای عایشه را که هجده هزار دینار بود,

 پرداخت و همه چیزهایی را که به مردم می بخشید, برایش

 تامین کرد.

 (تاریخ ابن کثیر 8/136 – سیراعلام 2/131 بدهکاری را تا دوازده هزار درهم برآورد کرده است)

 



برچسب‌ها:
توهین و تهمتی است بسیار بزرگ توسط عایشه به خداوند تبارک و تعالی
+ نویسنده حامد طیبی محمدی در سه شنبه 25 شهريور 1393برچسب:, |

هنگامی که آیه : "از همسران خویش هر کدام را که می خواهی

 از خود دور کن, و هر کدام را که خواهی بپذیر و نگه دار,

و بر تو گناهی نیست تا از آنها که بر کنارشان داشته ای,

 دیگر بارش بخود بخوانی." (احزاب/50 و 51) نازل شد,

عایشه روی به رسول خدا صلی الله علیه و اله کرد و گفت:

 ما أری ربک الا یسارع فی هواک. یعنی: می بینم که خدا هم

در بر آوردن خواسته های دلت روی موافق نشان می دهد !!

 (طبقات ابن سعد 7/154-156, مسند احمد 6/134 و 261, سنن بخاری 4/164,

الاستیعاب 2/782, الاصابة 4/362 و784, السنن الکبری النسائی 3/359)

و این توهین و تهمتی است بسیار بزرگ توسط عایشه به

خداوند تبارک و تعالی که در حقیقت نشان دهنده آن است

که عایشه حتی الله جل جلاله را قبول نداشته است. زیرا خداوند

 عادل و حکیم است و هرگز کار لهو و بیهوده و بدون حکمت

انجام نمی دهد.



برچسب‌ها:
تشبیه ابوبکر به پیامبر توسط عایشه
+ نویسنده حامد طیبی محمدی در سه شنبه 25 شهريور 1393برچسب:, |

تشبیه ابوبکر به پیامبر توسط عایشه

 

هنگام مرگ ابابکر, عایشه اشعاری را برای پدرش می خواند

که در مورد رسول خدا صلی الله علیه و اله سروده شده بود:

با شنیدن این اشعار, ابوبکر به عایشه گفت: این توصیفات

مخصوص رسول خدا صلی الله علیه و اله است.

(الطبقات ابن سعد 3/198)

عایشه در حالی پدر خود ,ابوبکر, را به پیامبر اکرم صلی الله

 علیه و اله تشبیه می کند که مولا علی علیه السلام در خطبه

 دوم نهج البلاغه فرمودند.

لَا يُقَاسُ بِآلِ مُحَمَّدٍ ص مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ أَحَدٌ. یعنی به خاطر منزلت

 و مقام بالای اهل بیت علیهم السلام هیچ کس را نمیتوان

با ایشان مقایسه کرد



برچسب‌ها:
ابوبکر کیست؟؟
+ نویسنده حامد طیبی محمدی در سه شنبه 25 شهريور 1393برچسب:, |

عبدالله بن عثمان تیمی نام اصلی ابوبکر است که

اهل سنت، او را خلیفه اول بعد از پیامبر اکرم صلی الله

علیه و آله و سلم می‌دانند.

 پدرشابوقحافه عثمان و مادرش ام الخیر سلمی نام داشت.

 ابوبکر در سال 571 یا 572 میلادی حدود سه سال پس

 از عام الفیل در مکه و در میان قبیله تیم بن مره،

 یکی از طوایف قریش،به دنیا آمد.

ابوقحافه پدر ابوبکر و پسرانش، از بردگان عبدالله بن

 جدعانو از تبار حبشی بودند و هنگامی که ابوبکر از بردگی

آزاد شد نام او را عتیق گذاشتند.:

 (الطبقات ج 3 ص 170

عبد الله بن جدعان صاحب بزرگترین کانون جهت تولید

 اطفال و کودکان ( موسسه زنا ) بود. او مالک دهها کنیزی

 بود که آنان را به مردان عرضه می کرد که از آنان حامله

می شدند سپس کودکان را به پدران یا به بیگانگان می فروخت

- مختصر تاریخ دمشق ابن منظور ج 5 ص 254

- المعارف ابن قتیبه ص 576

-  مروج الذهب مسعودی ج 2 ص 282

 

وی پس از شهادت پیامبر اکرم صلی الله علیه واله به نا حق

 و با زور بر مسند خلافت نشست تا اینکه پس از مدت 2 سال

 و 3 ماه و 22 روز در شب سه شنبه 22 جمادی الثانی

 در سال 13 هجری از این جهان به سوی سزای

اعمالش رخت بر بست:

 

ابوبکر: ای کاش... !

حافظ ابن ابی شبیه و دیگران روایت کرده اند

ابوبکر نگاهش بر پرنده ای بر فراز درختی افتاد.

پس گفت خوشا به حالت ای پرنده بر درخت می نشینی

 و میوه اش را میخوری در حالی که نه حسابی بر تو باشد

 و نه عذاب وگرفتاری من دوست دارم درختی در کنار راه

بودم و شتر راهگذار مرا میخورد ودر لابلای سرگین خود

مرا بیرون می انداخت و من هرگز بشر نبودم.         

(تاریخ الخلفاء سیوطی ص 142 اواخر شرح حال عمر

- نیز جامع الاحادیث سیوطی به شرح: کنز العمال 12/528 با اسناد متعدد)

 

و به روایت دیگر گفت

خوشا به حالت ای گنجشک! از میوه های درختان

 میخوری و بر فرازشان پرواز می کنی نه حسابی برتو باشد

 و نه عذابی به خدا سوگند دوست داشتم قوچی بودم و آن قدر

 کسانم مرا پرورش می دادند که چاق ترین قوچ می شدم آنگاه

مرا ذبح میکردند پس مقداری از گوشتم را بر روی آتش سرخ

 میکردند و مقدار دیگرش را می پختند سپس مرا می خوردند

و آنگاه...و من به صورت بشر خلق نشده بودم

(-کنز العمال -ج12-ص528)                               

 

درروایت دیگر آمده که گفت:

ای کاش من موئی بودم در پهلوی بنده مومنی

(کنز العمال  ج12ص528 به روایت ازاحمدبن حنبل

 

در روایت ابن تیمیه آمده که گفت:

ای کاش مادرم مرا نزائیده بود. ای کاش من کاهی بودم در خشتی:

(منهاج السنه ج 3ص120 )

 

ابوبکر: من را شیطانی هست ...!

شیعه و سنی متفقند و کسی منکر این نیست که ابوبکر بر

 سر منبر می گفت:

إنّ لي شيطانا يعتريني، فإن استقمت فأعينوني و إن عصیت

 فاجتنبونی و إن زغت فقوّموني...

به درستی که برای من شیطانی هست که فریب می دهد.

 اگر کاری را درست انجام دادم یاریم کنید. و اگر کاری را

 اشتباه و غلط انجام دادم مرا به راه راست بیاورید!

حقیقتا چگونه ابوبکر میتواند شایسته امامت و پیشوایی باشد

در حالی که خود هنوز حق و باطل را نمی تواند

 تشخیص بدهد. و از مردم کمک می خواهد که او را در

 این امر کمک کنند !  آیا کسی که خود نیاز به ارشاد و

هدایت دارد می تواند کسی را ارشاد کند؟

(تاریخ الامم و الملوک ج 2 ص 460 دوره 8 جلدی. - بحارالانوار، ج‏30، ص 496

 

                بیعتم را فسخ کنید ! من بهترین نیستم!

ابوبکر مکرر بر منبر می گفت:

اقیلونی اقیلونی فلست بخیرکم و علی فیکم

یعنی مرا رها کنید رها کنید بيعت من را فسخ كنيد!

من بهترین فرد شما نیستم در حالیکه علی علیه السلام

 در میان شماست!!

(شرح نهج‏البلاغه، ابن ابی‏الحدید، ج 1 ص 169

- نهج‏البلاغه عبده، ص 40 چاپ دوم.

- بحارالانوار ج30 ص497)

 

و نیز ابوبکر گفت:محققا بیعت بر خلافت کاری حساب نشده

 و شرزا بود که خداوند شرش را برطرف نمود و من از

 برپا شدن فتنه ترسیدم...بی شک بار عظیمی را به دوش

 افکندم که مرا تاب و توان آن نباشد و راستی که

دوست داشتم نیرومندترین افراد مردم به جای من عهده دار

 آن می شد, و همچنان از مردم عذر خواهی می کرد.              

(شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید -ج2-ص50 وج 6-ص47

 

همچنین آمده است که گفت:

من از رأی (بیعت) شما گذشتم, چه بهترین شما نیستم. پس

با بهترین خود بیعت کنید.

(کنزالعمال 5/656 و631

 

به روایت دیگر آمده است:

من متصدی زعامت و رهبری شما شدم در حالیکه بهترین

 شما نیستم, پس اگر راه راست پیمودم مرا یاری دهید و

 اگر به انحراف و کجی کشیده شدم, مرا به راستی وادار کنید

( شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید 17ص156

این جمله بسیار معروف و مشهور است و حتی مولا علی

علیه السلام نیز به این جمله ابوبکر در خطبه شقشقیه اشاره

 می کنند. در آنجایی که حضرت میفرمایند: " در همان اثناء

 که (ابوبکر) در حیات خود از آن کناره‏گیری می‏نمود

" مولا علی علیه السلام به این نکته اشاره می کنند که

ابوبکر در حیات خویش و در زمان حکومتش از مردم

می خواست او را رها کنند و بیعتش را فسخ کنند. یعنی

 خود ابوبکر می دانست که صلاحیت حکومت و خلافت را ندارد.

 

اظهار پشیمانی ابوبکر و اقرار به جنایات

ابوبکر پیش از مرگش از کارهایش در ایام زندگی،

اظهار ندامت و پشیمانی می‏کرد و به گناهان و جنایات خویش

 اقرار می کرد. ابن قتیبه در تاریخ الخلفاء نقل کرده است

 که ابوبکر می‏گفت.

آری، به خدا قسم، تاسف نمی‏خورم جز بر سه کاری که انجام

 دادم و ای کاش انجام نمی‏دادم:

ای کاش خانه‏ی علی را رها می‏کردم و در روایتی: ای کاش

 به خانه فاطمه کاری نداشتم هر چند اعلان جنگ علیه من می‏کردند.

ای کاش در روز سقیفه، روی دست یکی از آن دو نفر ابو

عبیده یا عمر می‏زدم که او امیر می‏شد و من وزیرش می‏شدم.

ای کاش روزی که ذوالفجاءه سلمی را به اسارت گرفتند و نزد

 من آوردند او را می‏کشتم یا آزاد می‏کردم ولی او را با آتش

نمی‏سوزاندم. 

(عقد الفرید، ج 4 ص 268

- تاریخ طبری، ج 3 ص 430

- مروج الذهب، ج 2 ص 303)                        

 این روایت میان اهل سنت بسیار مشهور است و در کتب

 مختلف ایشان با عبارات متفاوت آمده است. بعضی از این

 کتب عبارتند از:

 ابوعبید و کتاب الاموال (ابوعبيد) – المعجم الکبیر (طبراني)

– كتاب كامل (مبرّد)

مختصر تاريخ دمشق (محمد بن مکرم)

– تاریخ الاسلام (شمس الدین ذهبی)

_مجمع الزوائد (علی بن ابی بکر هیثمی)

 – لسان المیزان (ابن حجر عسقلانی)

– کنزالعمال (متقی هندی)

 

مخالفت پدر ابوبکر با خلافتش:

وقتی ابوبکر را خلیفه کردند در طائف بود. به اتفاق مورخین

شیعه و سنی ابوبکر در آن هنگام به پدر خود نوشت:

این نامه ای است از خلیفه رسول خدا ابوبکر. بدان که مردم

 من را به جهت زیادی و بزرگی سن ! به خلافت انتخاب کردند.

 تو نیز با قوم من موافقت کن و با من بیعت کن که امروز من

 خلیفه خدایم ! و هرچه زودتر بیایی برای تو به بهتر است.

 

ابی قحافه پدر ابوبکر نوشت:

تو خود را خلیفه رسول خدا معرفی کرده ای و بعد از آن

نوشته ای که مردم من را به به جهت زیادی و بزرگی سن

 به خلافت انتخاب کردند و به همین دلیل من خلیفه خدایم !

 ولی (اشتباه می کنی) تو خلیفه مردم هستی، نه خلیفه

 رسول الله! و نه خلیفه خدا ! (زیرا مردم تو را انتخاب

کردند نه خدا و رسول صلی الله علیه واله) و اگر تو

 را به جهت زیادی سن خلیفه کرده اند. سن من از تو بیشتر

 است.

 پس باید من را خلیفه کنند و تو بر خلاف قول خداوند بر

 پدر خود و بر خلق خلیفه شده ای. تو خود می دانی که این امر

 (خلافت) حق کس دیگری می باشد. اگر حق را به صاحب

 حق (که علی بن ابیطالب ع است) واگذاری، برای تو

 بهتر است.

 برای اینکه تو از عهده خلافت بر نمی آیی. و نامه ای که

 نوشته ای بسیار احمقانه است. اگر تو به برکت رسول الله به

 امر خلافت رسیده ای بدان اهل بیتش به آن سزاوارترند و اگر

 به خاطر شرف به خلافت رسیده ای من از تو شریف ترم والسلام.

بعد از آن که ابابکر نامه پدرش را خواند، از پدر آزرده شد.

 و آن نامه را با آتش سوزاند.

(بحارالانوار، ج‏29، ص 95 و ج28 ص329

 

زنده زنده سوزاندن مجرمين !

يكي از افراد قبيله بني سليم به نام الياس، ملقب به فجائة،

 به قتل و دزدي و راهزني و غارت اشتغال داشت تا اين كه

 به دام افتاد. او را نزد ابوبكر آوردند. ابوبكر دستور داد در

مصلاي شهر مدينه آتش روشن كنند. آن‌گاه دستور داد او را،

 در حالي كه دست و پايش را بسته بودند، در آتش انداختند.

 آورده‌اند فجائه در ميان آتش با صداي بلند شهادتين را مي‌گفت

 تا سوخت.

(الغدير، ج 7، ص 157؛ تاريخ طبري، ج 2، ص 266؛ سنه 11؛

 كامل ابن اثير، ج 2، ص 211؛

 الاصابة ج 2، ص 322 )

بعضي نيز مانند مقدس اردبیلی رحمه الله آورده اند که علت

 سوزاندن فجائه توسط ابوبکر عدم بیعت با وی با ابوبکر

 بوده است.

اين نوع مجازات در قانون اسلام نيست و مخالف قرآن و

 سنت نبوي است.

 

  خداي متعال مي‌فرمايد:

كيفر آنان كه با خدا و پيامبرش به جنگ بر مي‌خيزند، و بر

 روي زمين فساد مي‌كنند، اين است كه اعدام شوند؛ يا به

 دار آويخته گردند يا (چهار انگشت) دست (راست) و پاي (چپ) آنها

 به عكس يكديگر بريده شود؛ و يا از سرزمين خود تبعيد

 گردند. اين رسوايي آنها در دنياست و در آخرت مجازات

 عظيمي دارند

(سوره مائده آیه33

 

پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله نيز به صراحت از اين نوع

 مجازات منع اكيد فرموده است:لا يُعذب بالنار الا ربّ النار؛

 هيچ كس جز پروردگار با آتش عذاب نمي‌كند (نبايد عذاب كند)

(الغدير، ج 7، ص 156

  مسند احمد، ح 15458)

 

اين روايت از نظر اهل سنت از روايات صحيح به شمار

 مي‌رود؛ در نتيجه با توجه به قرآن و سنت، اين مجازات

 بدعتي بود كه ابوبكر گذاشت.

 

حذف سهم "مؤلفة قلوبهم

خداوند متعال در قرآن مجيد، براى افرادى كه بايد دلهاى آنها

را به سوى اسلام جلب كرد، سهمى در زكات قرار داده است

. آنجا كه مى فرمايد:

زكات براى فقرا و مستمندان و عاملان آنها و كسانى كه بايد

 دلهايشان را جلب كرد، و آزادى بردگان و وامداران ، وصرف

آن در راه خدا و در راه ماندگان است ، اين يك فريضه الهى

 است . و خداوند نسبت به هر چيزى ، دانا و حكيم است .

(سوره توبه أيه 60)                                                                                                                         

 

پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله قسمتی از زکات را طبق

 دستور خداوند در قرآن به این افراد که "مؤلفة قلوبهم"

 نامیده شده اند اختصاص داده بودند و اينان چند صنف بودند:

عده اى از آنها اشراف عرب بودند كه پيغمبر اندكى از

مال را به آنها اختصاص مى داد تا مسلمان شوند. برخى ديگر،

 مردمى بودند كه اسلام مى آوردند، ولى نيّات ضعيفى داشتند

و لازم بود كه دلهاى ايشان را با بخشش زيادى ، به دست آورد.

 بعضى ديگر نيز كسانى بودند كه مورد بخشش قرار مى گرفتند

 تا بدين وسيله افراد ديگرى از رجال عرب ، مانند آنها به

 اسلام گرايش پيدا كنند.برخى ديگر كسانى بودند كه با مقدارى

از زكات ، دلهاى ايشان را به منظور جنگ با كفّار،

 جلب مى كردند:

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و اله )تا آخرین لحظه عمر شریفشان

 اين روش را با كسانى كه مى بايست دلهايشان جلب

 شود ادامه داد،

 و به اجماع كليّه طوايف مسلمين ، پيغمبر اكرم - صلّى اللّه

عليه وآله - بعد از خود به هيچكس اجازه نداد كه اين سهم را

 حذف كند.

ولى هنگامى كه ابوبكر روى آكار آمد، اين دسته براى دريافت

 سهم خود، مانند زمان پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله –

 نزد وى رفتند.

ابوبكر نيز فرمانى نوشت كه آنها سهم خود را دريافت کنند.

آنها فرمان ابوبكر را به عمر نشان دادند تا آن را گواهى كند،

 ولى عمر فرمان ابوبكر را پاره كرد و گفت ما نيازى به

 شما نداريم . خداوند اسلام را بزرگ داشته و از شما بى نياز

 ساخته است . اگر اسلام بياوريد، كارى به شما نداريم ،

و گرنه ، پاسخ شما را با شمشير مى دهيم.

آنها نزد ابوبكر برگشتند و گفتند: آيا خليفه تو هستى يا عمر؟

ابوبكر گفت : به خواست خدا او خليفه است !

وبدين گونه عمل عمر را امضا كرد!

(الجوهرة النيرة على مختصر القدورى في الفقه الحنفي ص 164

 

حذف سهم ذی القرب

نصّ قرآن در مورد سهم ذى القربى اين آيه شريفه است

 كه مى فرمايد:

بدانيد كه هر چه به دست آوريد ، خمس آن مال خدا و

 پيغمبر و خويشان او و يتيمان و تنگدستان و در راه

 ماندگان است ، اگر به خدا و آنچه در روز فيصله كار،

 روز تلاقى دو گروه بر بنده خود، نازل كرديم ، ايمان آورده

باشيد، بدانيد كه خدا بر همه چيز قادر است.

(سوره انفال آیه 41)                                                                                                                            

 

 

تمام مسلمانان اتفاق دارند كه سهمى از خمس ‍به پيغمبر خدا

صلّى اللّه عليه وآله - اختصاص داشته و سهم ديگرى نيز

 به خويشان آن حضرت تعلّق مى گرفته است.

 وتا پيغمبر اكرم - صلّى اللّه عليه وآله - در قيد حيات بود،

 اين معنا جريان داشت. ولى بعد از آنكه ابوبكر روى كار آمد ،

 آيه خمس را تأ ويل كرد و سهم پيغمبر و خويشان او را با

شهادت آن حضرت اسقاط نمود. و از اداى آن به بنى هاشم

امتناع ورزيد. و آنها را در رديف ساير يتيمان ،

 مسكينان و در راه ماندگان - كه در آيه شريفه - آمده است

- قرار داد.

زمخشرى در تفسير كشّاف پيرامون بحث از آيه خمس ،

مى نويسد :از ابن عبّاس روايت شده كه گفت : خمس ،

 شش سهم است : براى خداو پيغمبر دو سهم و يك سهم نيز

 به خويشان حضرت ، تا خود وى زنده بود تعلّق مى گرفت ،

 ولى ابوبكر آن را در سه طبقه تثبيت كرد: (يتيمان ،

 مسكينان و در راه ماندگان ). از عمر و خلفاى بعد از وى

 هم روايت شده است كه گفت : ابوبكر بنى هاشم را از

خمس ممنوع ساخت...

بخارى و مسلم در صحيح خود، با سند از عايشه روايت

 كرده اند كه فاطمه زهرا - عليها السّلام - از ابوبكر

 خواست تا ارث پيغمبر خدا - صلّى اللّه عليه وآله - را از

 آنچه خداوند در مدينه و فدك به وى بخشيده ، و آنچه از

 خمس خيبر باقى مانده بود، به وى تسليم كند، ولى ابوبكر

 امتناع ورزيد و از آنها چيزى به فاطمه - عليها السّلام – نداد.

حضرت فاطمه - عليهاالسّلام - در اين باره به ابوبكر اعتراض كرد،

 ولى او اعتنا نكرد. فاطمه - عليها السّلام - هم از او رنجيد و تا

 زنده بود با ابوبكر سخن نگفت . فاطمه - عليها السّلام – شش

 ماه بعد از پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله -، زنده بود، و چون

 وفات يافت ، شوهرش على - عليه السّلام - شبانه او را بخاك

 سپرد و به ابوبكر خبر نداد، و خود بر او نماز گزارد.

.(صحيح البخاري أواخر باب غزوة خيبر ص 36.

- صحيح مسلم باب لا نورث ما تركناه فهو صدقة ص 72 –

و همچنین درصحيح البخاري ج 5 / 177 ط دار مطابع الشعب

 وج 3 / 55 ط دار احياء الكتب العربية مع حاشية السندي،

 صحيح مسلم كتاب الجهاد والسير باب - 16 - ج 3 / 1380 ط

بيروت بتحقيق محمد فؤاد،

مشكل الاثار ج 1 / 47

وقريبا منه أيضا رواه البخاري ك فضائل أصحاب النبي ب - 12 - ج 5 / 25

 مطابع الشعب ورواه أيضا بمعنى آخر ك الفرائض ب - 3

- ج 4 / 164 ط دار احياء الكتب العربية

. ورواه في ك الخمس ب - 1 - ج 2 / 186 ط دار احياء الكتب العربية،

 مسند أحمد ج 1 / 6 و 9 وج 2 / 353

، سنن النسائي ك الفئ ب - 1 - ج 7 / 120

، شرح النهج لابن أبى الحديد ج 16 /

217، صحيح الترمذي كتاب السير باب - 44 - ج 4 / 157)

 

جعل حدیث توسط ابوبکر:

يكي از رسواترين دروغهاي تاريخ، حديثي جعلي است

 كه ابوبكر به پيامبر خدا صلي الله عليه و آله نسبت داده است.

 او روايت كرد كه پيامبر خداصلي الله عليه و آله فرموده:

انّا معشر الانبياء لا نُورث، ما تََركنا صدقةٌ؛

يعني: ما گروه پيامبران ارث نمي‌گذاريم، آنچه گذاشته‌ايم

 صدقه (براي عموم) است.

(تاريخ يعقوبي، چ 2، ايّام ابي بكر، ص 127 )                                                 

اين مطلب در چند جاي صحيح بخاري با الفاظي مشابه آمده است.

(2 باب، 883)                                                                            

 

اين رسواترين دروغ با آياتي از قرآن ناسازگار است؛

 قرآن مي‌فرمايد:

 

آتش زدن احاديث پيامبر صلی الله علیه واله:

يكي ديگر از كارهاي عجيب ابوبكر اين بود كه وي

 پس از درگذشت رسول خدا صلي الله عليه و آله دستور

داد پانصد حديث از احاديث پيامبر اكرم را آتش زدند.

(كنزالعمال، حدیث 29460

- تذكرة الحفّاظ، ج 1 ص 5

-  دارالحياء التراث العربي)

 

حافظ شمس الدین ذهبی روایت کرده است که: ابوبکر

 بعد از درگذشت پیامبر مردم را جمع کرد و به بهانه

اختلاف مردم در مورد احادیث دستور داد چیزی از

 رسول الله حدیث نکنید و هر کس در این باره از شما پرسش

 کرد بگوئید: کتاب خدا در بین ما و شما موجود است پس

 حلالش را حلال بدانید و حرامش را حرام.

(تذکره الحفاظ ص3

-الاضواء محمود ابوریه ص46)

 

ذهبی از عایشه روایت میکند که گفت پدرم ابوبکر تعداد

 پانصد حدیث از پیامبر خدا جمع آوری کرده بود. پس شبی

 را تا به صبح هم چنان با غلطیدن و ناراحتی کشیدن گذراند

 و چون صبح گشت گفت:

ای دخترم!احادیث را بیاور. و چون آن نوشته ها را به نزد

 او بردم آنها را سوزانید.

گفتم: چرا احادیث را سوزاندی؟

گفت: ترسیدم بمیرم و این احادیث در نزد تو بماند. در

 حالیکه من به راویان آنها اعتماد نموده و از آنان نقل حدیث

کرده ام. اما حقیقت آن نبوده که آنان برای من روایت نموده

 و آنگاه من آنها را نقل نموده باشم.

(تذکره الحفاظ،محمودابوریه ص5 بنقل از حاکم--کنزالعمال -ج10ص285

 - الاضواء پاورقی ص49

- تاریخ الفقه الاسلامی،دکتر محمد یوسف ص172

- الامام جعفرالصادق،مستشار عبدالحلیم جندی ص185)

 

نقد دلیل ابوبکر برای آتش زدن احادیث.

دلیل ابوبکر این بوده:اختلاف مردم در مورد حدیث

و نقل احادیث غیر معتبر. این دلیل اصلا قابل توجیه نیست زیرا:

اولا: حضرت مولی الموحدین علی علیه السلام حضور داشتند

و هرگونه حدیثی را که در مورد آن شک داشتند میتوانستند از

 نزدیکترین افراد به حضرت رسول یعنی حضرت علی سوال کنند.

خود اهل سنت نقل کرده اند که عایشه گفت:

 علی اعلم الناس بالسنه

(تاریخ دمشق ابن عساکر 3/61)

 

و گفته اند که پیامبر اکرم فرموده است: اعلم امتی بالسنه

و القضاء بعدی علی بن ابیطالب.

(الابانه،ابن بطه عکبری به نقل از کفایه الطالب باب 94 حدیث اول)

 

ثانیا: اگر ابوبکر واقعا دلش برای احادیث معتبر و غیر

 معتبر میسوخت میتوانست گروهی تشکیل دهد از بزرگان

 و نزدیکان حضرت رسول تا احادیث صحیح و درست از

 غیر صحیح جدا کنند و به مردم بگویند نه اینکه کلا نقل

 حدیث را منع کند.

 

و اما دلیل واقعی آتش زدن احادیث:

اولا: نام اميرالمؤمنين عليه‌السلام و فضايل او از يادها

 حذف شود؛ چرا كه نقل احاديث پيامبر صلي الله عليه و آله

 جداي از نقل فضايل حضرت علي عليه‌السلام نبود.

ثانيا: نقل احاديث پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله مساوي

 بود با رسوايي آنان؛ چرا كه احاديث پيامبر صلي الله عليه

و آله نقدي بود بر اعمال و كردار خود سرانه و خود رأيي‌ها

 و بدعت‌هاي ابوبكر و عمر و عثمان و امثال آنها؛ لذا بهترين

 راه براي آزادانه عمل كردن و مورد نقد قرار نگرفتن،

 حذف احاديث پيامبر صلي الله عليه و آله بود كه آتش زدن

 و نابود كردن آنها در همين راستاست.

 

                          فرار ابوبکر از جنگ احد:

 

واقدی می نویسد: روز احد هشت نفر با پیامبر تا سر حد

 بذل جان بیعت کردند. سه نفر از مهاجرین (علی,طلحه,زبیر)

 و پنج نفر از انصاربودند. و جز این هشت نفر همگی در لحظه

 خطرناک پا به فرار گذاردند.

ابن ابی الحدید می نویسد: در مجلسی در سال 608 در بغداد

 کتاب مغازی واقدی را نزد محمد بن علوی می خواندم.

 هنگامیکه مطلب به این نقطه رسید که: محمد بن مسلمه

که صریحا نقل می کند: من در روز احد با چشمهای

 خود دیدم که مسلمانان از کوه بالا می رفتند و پیامبر آنها

 را به نامهای مخصوص صدا می زد و می فرمود:

 الی یا فلان الیّ یا فلان و هیچ کس به ندای رسول خدا

جواب مثبت نمی داد. استاد به من گفت منظور از فلان

 و فلان همان کسانی هستند که پس از پیامبر مقام و

 منصب به دست آوردند (ابوبکر و عمر). و راوی

 از ترسی که از تصریح به نام آنها داشت صریحا نخواسته

 اسم آنها را بیاورد.

همچنین نامبرده در شرح خود نقل کرده که عموم راویان

اتفاق دارند که خلیفه سوم از کسانی است که در آن

 لحظه حساس در میدان پایدار و ثابت نبوده است.

جالب اینجاست که مورخان در میان مدافعان رسول الله

(صلی الله علیه و اله) در جنگ احد از بانویی بسیار فداکار به نام

 نسیبه نام برده اند. پیامبر اکرم (ص) وقتی دفاع شجاعانه

این بانو را دیدند دباره وی چنین فرمودند:

موقعیت و مقام این بانوی فداکار امروز از فلان و فلان

(ابوبکر و عمر) بالاتر است.

فرار ابوبکر از معرکه احد بسیار مشهور است و جمع

 کثیری از روات و مورخین به آن تصریح کرده اند.

(سورة آل عمران: 153و154. در این مورد به کتاب الكامل ابن الاثير ج 2ص 108

شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد ج15 ص 23-24

شرح نهج اللاغه ابن ابی الحدید ج14 ص265-267 و اسدالاغابة ج5ص555

شرح نهج البلاغة لابن أبى الحديد ج 15 ص 23 و 24

 سيرة المصطفى لمعروف ص 411 و 414

 الصحيح من سيرة النبي الاعظم ج 4 ص 243

عن منحة المعبود في تهذيب مسند الطيالسي ج 2 ص 99

 طبقات ابن سعد ج 3 ص 155

السيرة النبوية لابن كثير ج 3 ص 58

 تاريخ الخميس ج 1 ص 431

 البداية والنهاية ج 4 ص 29

 كنز العمال ج 10 ص 268 و 269

 حياة الصحابة ج 1 ص 272

 دلائل الصدق ج 2ص 359

 وهمچنین نصوص دیگری نیز دلالت بر فرارابوبکر از

 جنگ احد می کنند.

 مستدرك الحاكم ج 3 ص 27

 تلخيص الذهبي للمستدرك نفس الصفحة

 مجمع الزوائد ج 6ص112، لباب الاداب ص 179

 حياة محمد لهيكل ص 265

 سيرة المصطفى لهاشم معروف ص 411

 راجع بقية المصادر في الصحيح من سيرة النبي الاعظم ج 4 ص 244

                            

                                   

فرار ابوبکر از جنگ سلسله:

جنگ سلسله در وادى رمل بود. اين جنگ هم مثل جنگ

خيبر بود؛

 زيرا نخست پيغمبر اكرم - صلّى اللّه عليه وآله - ابوبكر را به

 ميدان فرستاد،

 ولى او با لشكر گريخت ، سپس عمر را فرستاد، او نيز با

افراد تحتفرمانش فرار كرد، ولى بعد از آنها على - عليه السّلام –

 را فرستاد و على عليه السّلام - با غنايم و اسيران برگشت .

 شيخ مفيد اين نبرد را به تفصيل در كتاب ارشاد نقل كرده است.

(الارشاد للشيخ المفيد ص 60 - 61 ط الحيدرية

السيرة النبوية لابن هشام ج 4 / 272 و 274

 الكامل لابن الاثير ج 2 / 156، السيرة الحلبية ج 3 / 190)

 

 تخلف از لشكر اسامه:

پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله چند روز پيش از وفات،

 جوان لايقي را به نام اُسامه(اسامة بن زيد بن حادثه.)  مأمور فتح

 اراضي بلقا و دار روم در فلسطين كرد و دستور داد افرادي چون

 ابوبكر، عمر،سعد بن ابي وقاص و... در سپاه او حاضر شوند.

بعضي از صحابه از اين كه فرمانده آنان جواني است كه هنوز

بيست سال ندارد ، گله‌مند بوده و حرف‌هايي زدند. وقتي خبر

 نارضايتي آنها بهپيامبر صلي الله عليه و آله رسيد، حضرت

 بسيار خشمگين شد و فرمود:

لعنت خدا بر آن كس كه از لشكر اسامه تخلف ورزد.                           

(الملل و النحل، ج 1، ص 23)

 

و مكرر امر مي‌فرمود كه همه بايد در لشكر اسامه حاضر

 شوند و به اسامه دستور داد لشكرش را به سرعت از مدينه

بيرون ببرد. وي نيز با مجاهدين از مدينه بيرون رفت و در حومه

 شهر در محل جرف اردو زد.از طرفي چون بيماري رسول خدا

شدت گرفت و احتمال وفات او مي‌رفت،

 ابوبكر و عمر و بعضي ديگر بدون اجازه فرمانده خويش از

اردوگاه خارجشده و به مدينه بازگشتند و با اين عمل از دستور

رسول خدا صلي الله عليه و آله سرپيچي كردند.

در اين بين آنچه به نظر مي‌رسد چنان كه گفته‌اند اين است كه:

 پيامبر اكرمصلي الله عليه و آله از آن‌جا كه وفات خود را نزديك

 مي‌ديد و مي‌خواستمدينه را از معارضان و طمع‌كاران پاك و

 زمينه استقرار حكومت جانشين خود علي عليه‌السلام را

 آماده كند، سران صحابه را به فرماندهي اسامه جوان

 راهي شام كرد؛ لذا مكرراً مي فرمود:

 "جهزوا جیش أسامة، لعن الله من تخلف عنه

"لشکر اسامه را تجهیز کنید! خدا لعنت کند کسی

 که از آن تخلف ورزد"

(الملل والنحل للشهرستانی -ج1ص23)

انفذوا بعث أسامة ، لعن الله من تخلف عن بعث أسامة ،

 وکرر الرسول ذلک

(شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید  ج6ص52)

 

ابوبكر و عمر و بعضي ديگر كه اين معني را درك كرده بودند،

 با اين كه رسول خدا متخلفين را لعنت كرده بود، ولي با اين

 حال لشكر اسامه را بدون كسب اجازه از فرمانده خويش و به

دلخواه ترك كرده، به مدينه بازگشتند و با يك توطئه حساب شده،

 حضرت علي عليه‌السلام را ازحقش محروم ساختند.

در تاريخ نقل است وقتي ابوبكر خبر امارت خويش را به

 اطلاع اسامه رساند، اسامه گفت:من و لشكري كه با

 منند تو را ولي نكرده‌ايم؛ رسول خدا صلي الله عليه و آله مرا

 بر شما امير كرد و عزل نكرد تا از دنيا رفت و تو و عمر بي اجازه

 من برگشتيد و امري بر رسول خدا صلي الله عليه و آله مخفي نبود،

 مرا و شما را مي‌شناخت، با اين حال مرا بر شما امير كرد

 و شما را بر من امير نكرد.

الصراط المستقيم، ج 2، ص 297، المكتبة المرتضويه؛

المراجعات، ص 114، دارالنعمان

سپس به مدينه برگشت و بر در مسجد ايستاد و فرياد زد

كه عجب دارم از مردي كه رسول خدا صلي الله عليه و آله مرا

 بر او امير كرد، ولي او مرا عزل كرده و ادعاي امارت و اميري

 بر من دارد.

شگفت آن كه آورده‌اند: ابوبكر و عمر با اين كه اسامه

 را عزل كردند ولي تا آخر عمر اسامه را با عنوان امير

 خطاب مي‌كردند!

 (شرح ابن ابي الحديد، ج 2، ط مصر؛ المراجعات، ص 115

 

توبيخ ابوبكر توسط رسول خدا صلی الله علیه واله:

یکی از کارهایی که دشمنان  با آن مخالفت کرده و علیه

آن کارشکنیمی نمودند ،

 مساله جانشینی آن حضرت بوده است . آنان با یکدیگر

 هم پیمان شدند تا امامت علی  را نپذیرند و بدان تن ندهند .

 با وجود آنکه پیامبر  آنان را به همراهی با لشکر اسامة بن زید

 فرمان داده بود –تا هنگام وفات آن حضرت در مدینه نباشند –

لیکن عایشه آنها را از حال پیامبر  خبر دار کرد و آنها از نیمه

راه بازگشتند و با تدبیر عایشه ابوبکر در محراب پیامبر  برای

 اقمه نماز صبح ایستاد و این در حالی بود که پیامبر از شدت

 بیماری در مسجد حاضر نشده بودند .

 لیکن بلال بی درنگ آن حضرت را با خبر ساخت و پیامبر با

زحمت بسیار و با تکیه بر بازوان علی  و فضل بن عباس وضو گرفت .

 پیامبر  را درحالی به مسجد آوردند که پاهای مبارکشان روی زمین

 کشیده می شد . پیامبر  به جلو ابوبکر آمد و نماز او را شکست و

 خود به صورت نشسته نماز خواندند و صحابه به ایشان اقتدا کردند .

هنگامی که آنحضرت  به خانه بازگشت ، آنان را احضار نموده و بر

 کارشان توبیخ نمودند و سپس – در اثر بیماری و خستگی –

 از هوش رفتند.

(شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید خطبه 156-ج9-ص

179 و در چاپ مصر ج2ص485

  صحیح بخاری :ج 1ص92

 صحیح مسلم : ج2ص23

 سنن ابن ماجه : باب ما جاء فی صلات رسول الله

  مسند احمد : ج6ص210و224

 طبقات ابن سعد : ج3ص179

 انساب الاشراف : 1ص557)

 

سرپیچی دیگر از فرمان پیامبر اکرم صلی الله علیه واله

مورد ديگرى كه شيخين در مقابل نصّ اجتهاد نمودند، روزى

بود كه براى دومين بار، پيغمبر اكرم - صلّى اللّه عليه وآله –

به آنها دستور داد تا اين عنصر مرتد را به قتل برسانند. ولى آنان

 مانند بار اوّل ، از اجراى فرمان رسول خدا - صلّى اللّه عليه وآله

- امتناع ورزيدند.

احمد بن حنبل در مسند از ابو سعيد خدرى روايت مى كند

 كه ابوبكر خدمت پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله - آمد وگفت :

 يا رسول اللّه !

 من از فلان درّه مى گذشتم ، ديدم مردى وارسته و خوش سيما،

 نماز مى گزارد.

پيغمبر اكرم - صلّى اللّه عليه وآله - فرمود: برو و او را بكش.

ابوبكر رفت ، ولى چون او را به آن حال ديد، خوش نداشت او را بكشد

 و نزد پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله - باز گشت.

رسول خدا - صلّى اللّه عليه وآله - به عمر فرمود: تو برو و او را

به قتل برسان.

وقتى عمر آمد و او را به همان حال كه ابوبكر ديده بود، ديد،

حاضر نشداو را بكشد. از اين رو برگشت و گفت : يا رسول اللّه !

 چون ديدم با خشوع نماز مى گزارد از كشتن او خوددارى كردم!

پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله - فرمود: يا على ! برو و اين مرد

را بكش.على - عليه السّلام - رفت ولى او را نديد، سپس برگشت

 و گفت : يا رسول اللّه ! او را نيافتم.

در اينجا رسول خدا - صلّى اللّه عليه وآله - فرمود: اين مرد و

 همفكران او، قرآن مى خوانند، ولى هنوز صداى تلاوت آن

 از گلويشان نگذشته ، كه از دين خارج مى شوند؛ مانند تيرى

 كه از كمان بيرون رود!

و ديگر باز گشت به دين نمى كنند، چنانكه تير وقتى رها شد

ديگر به جاى خود باز نمى گردد. آنها را بكشيد كه بدترين مردم

روى زمين هستند.

 همچنین پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله فرمودند: اگر کشته شده

 بودهیچگاه دو مرد از امت من اختلاف نمی کردند.

 

لغو مأموریت ابوبکر در ابلاغ آیات برائت:

عموم مفسرین سنی و شیعه و بسیاری از تاریخ نگاران

اسلامی نقل کرده اند که پیامبر اکرم صلی الله علیه واله ابوبکر

را جهت ابلاغ آیاتی چند از سوره مبارکه برائت به زائران مکه و

 اهل آن در ایام حج درسرزمین منی, اعزام و مأمور کرد و این آیات

 در حقیقت قطعنامه ایبود مبنی بر ممنوعیت روش های مختلف

 جاهلی مشرکان در مکه ومسجد الحرام.

اما پس از طی چند منزل حضرتش به امر خدا او را از این کار

 معزول و دستور برگشتن وی را صادر و علی بن ابیطالب علیه

 السلام را مامور انجام این وظیفه مهم و سرنوشت ساز کرد.

 و در پاسخ ابوبکرکه از علت این عزل و نصب سوال نمود فرمود.

جبرائیل نزد من آمد و گفت: پیام الهی را نباید ابلاغ کند مگر خودت

 یا مردی از خود تو یعنی اهل بیت تو.

نکته ای که باید به آن توجه کرد آن است که خود پیامبر اکرم

 صلی الله –علیه و اله به طور قطع و یقین می دانستند که

 ابوبکر صلاحیت ابلاغ آیات را ندارد. ولی اگر از اول کار مولا علی

 علیه السلام را به سوی مکه می فرستادند, این مطلب

برای ما روشن می شد که ایشان صلاحیت ابلاغ را دارد ولی

 دیگر اثبات نمی شد که آیا غیر از او نیز کسی صلاحیت دارد

 یا نه ؟

 لذا در این ماجرا اول ابوبکر فرستاده می شود و بعد از طرف

خداوند عزل می گردد تا همگان بفهمند که او صلاحیت ندارد

 و تنها مولا علی –علیه السلام است که قابلیت و صلاحیت

 ابلاغ احکام را دارد.

در واقعاین ماجرا تنها اثبات صلاحیت مولا علی علیه السلام

را نمی کند بلکه در کنار اثبات ایشان دیگران را نیز نفی می کند.

(مسند احمد ج3ص283

صحیح بخاری ج6ص81

تفسیر طبری 10ص64

شواهد التنزیل حسکانی ج1ص239)

 

توطئه ابوبکر برای کشتن پیامبر اكرم صلی الله علیه و اله:

بيهقى در دلائل النبوة از عروه روايت كرده كه او گفت:

 هنگامى كه رسول-اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله با مسلمين

 از تبوك مراجعت مي كرد و در راه مدينه بسير خود ادامه مي‌داد ،

 گروهى از اصحاب او اجتماعى كردند ،

 و تصميم گرفتند كه آن جناب را در يكى از گردنه‏هاى بين راه به طور

 مخفيانه از بين ببرند ، و در نظر داشتند كه با آن حضرت از راه عقبه

 حركت كنند.

پيغمبر اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم ) از اين تصميم خائنانه

مطلع شد و فرمود :

 هر كس ميل دارد از راه بيابان برود ؛ زيرا كه آن راه وسيع

 است و جمعيت به آسانى از آن مي گذرد ، حضرت رسول

(صلي الله عليه وآله وسلم ) هم از راه عقبه كه منطقه كوهستانى

 بود به راه خود ادامه داد ، اما آن چند نفر كه اراده قتل پيغمبر را

داشتند براى اين كار مهيا شدند ، و صورت هاى خود را پوشانيدند

و جلو راه را گرفتند.

 حضرت رسول امر فرمود ، حذيفة بن يمان و عمار بن ياسر در خدمتش

 باشند ، و به عمار فرمود : مهار شتر را بگيرد و حذيفه هم او را

سوق دهد،

 در اين هنگام كه راه مي‌رفتند ناگهان صداى دويدن آن جماعت

 را شنيدند ،

 كه از پشت سر حركت مي‌كنند و آنان حضرت رسول را

در ميان گرفتندو در نظر داشتند قصد شوم خود را عملى كنند.

پيغمبر اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) از اين جهت به غضب آمد ،

 و به حذيفه امر كرد كه آن جماعت منافق را از آن جناب دور كند ،

 حذيفه به طرف آن ها حمله كرد و با عصائى كه در دست داشت ،

 بر صورت مركب‏هاى آنها زد و خود آنها را هم مضروب كرد ،

 و آنها را شناخت ، پس از اين جريان خداوند آنها را مرعوب نمود و

 آنها فهميدند كه حذيفه آنان را شناخته و مكرشان آشكار شده است ،

 و با شتاب و عجله خودشان را به مسلمين رسانيدند و در ميان

 آنها داخل شدند.

 بعد از رفتن آنها حذيفه خدمت حضرت رسول رسيد ،

 و پيغمبر فرمود:

 حركت كنيد ، و با شتاب از عقبه خارج شدند ، و منتظر بودند تا

مردم برسند ، پيغمبر اكرم فرمود : اى حذيفه شما اين افراد

را شناختيد ؟

 عرض كرد : مركب فلان و فلان (ابوبکر و عمر) را شناختم ، و چون

 شب تاريك بود ، و آن‏ها هم صورت‏هاى خود را پوشيده بودند ،

از تشخيص آنها عاجز شدم.

حضرت فرمود: فهميديد كه اينها چه قصدى داشتند و در نظر داشتند

چه عملى انجام دهند ؟ گفتند : مقصود آنان را ندانستيم ، گفت :

 اين جماعت در نظر گرفته بودند از تاريكى شب استفاده كنند

 و مرا از كوه بزير اندازند ، عرض كردند:

يا رسول اللَّه ! امر كنيد تا مردم گردن آنها را بزنند ، فرمود :

 من دوست ندارم مردم بگويند كه محمد اصحاب خود را متهم

مي‌كند و آنها رامي‌كشد ، سپس رسول خدا آن‌ها را معرفي كرد

 و فرمود : شما اين موضوع را نديده بگيريد و ابراز نكنيد.

برخي از علماي اهل سنت همانند ابن حزم اندلسي كه از

استوانه‌هاي علمي اهل سنت به شمار مي‌رود نام اين افراد

را آوره است .

 وي در كتاب المُحَلّي مي‌نويسد.

ابوبكر ، عمر ، عثمان ، طلحه ، سعد بن أبي وقاص ؛

قصد كشتن پيامبر- صلي الله عليه وآله وسلم را داشتند و

مي‌خواستند آن حضرت را

 از گردنه‌اي در تبوك به پايين پرتاب كنند.

(المحلی ابن حزم اندلسی ج 11 ص 224

تفسیر ابن کثیر ج 2 ص 605 چاپ دار احیائ التراث العربی بیروت.

 منتخب التواریخ محمد هاشم خراسانی ص 63)

 

خلافت ابوبكر از دیدگاه عمر بن خطاب:

عمر اولین مخالفی بود که خلافت ابابکر را به طور علنی و

 رسمی رد کردو او را احمق نامید. آن روزی که عمر به

فرزندش گفت.آیا تو تا امروز در غفلت بودی و نمی دانستی

که این احمق بی مقدار بنی تیم (ابوبكر) با ظلم از من

 پیشی گرفت.

(شرح نهج البلاغه ج 2 ص 29-34

 

بیعت ابابکر شتابزده و بی تدبیر بود:

ای مردم! بیعت ابابکر کاری شتابزده و بی تدبیر بود که

خداوند شرش را از شما دور کرد! لذا  اگر از این پس کسی

چنین چیزی (از نوع بیعت ابابکر) را از شما درخواست

 کرد بکشیدش.

( شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید چاپ دار احیاء الکتاب العربی ج 2 ص 29

 الصواعق المحرقة ابن حجر چاپ قاهره ص8

 الکامل فی التاریخ بیروت چاپ دار صادر ج2 ص326 و.)

 و نیز گفت:

بدون شک بیعت با ابوبکر مسئله فتنه انگیز و حساب نشده ای بود,

 همانند کارهای فتنه انگیز و بی اساس جاهلیت.

(تاریخ طبری 3/210

-  التمهید باقلانی ص196

-  شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید 2/19)

 

توجه کنید عمر همان کسی است که در سقیفه با هیاهو و

 سر و صدا با ابابکر بیعت کرد و او را خلیفه معرفی کرد !

و این سخن عمردو مطلب را می رساند: اولا عدم مشروعیت

 خلافت ابوبکر از نظر عمر.

 ثانیا اظهار پشیمانی و ندامت عمر از بیعت با ابوبکر.

همچنین خود ابوبکر نیز در زمان خلافتش گفت: واقعیت آن

 است که بیعت با من شتابزده و بی تدبیرانه بود.

(العثمانیة، جاحظ، چاپ مصر ص231

حال سوال اینجاست که وقتی خود ابوبکر و حتی نزدیکترین

 دوست وی و کسی که بیش از همه بر خلافت ابوبکر اصرار

 می ورزید از"بیعت با ابوبکر" اظهار پشیمانی می کنند آیا

صحیح است که کس دیگری بیعت و خلافت ابوبکر را مشروع

و صحیح بداند؟

 

خلافت ابوبكر از دیدگاه مولا علی علیه السلام:

مولا علی علیه السلام در خطبه معروف شقشقیه می فرمایند

به خدا قسم! پسر ابوقحافه ( ابوبکر) پیراهن خلافت را در حالی

 به تن کرد که می دانست محور این سنگ آسیا من هستم...

 تا که اولی درگذشت و جامه‏ی خلافت را پس از خویش بر

 اندام فلانی (عمر) آویخت!

شگفتا! با آنکه ابوبکر در زندگیش بارها می‏خواست جامه‏ی

خلافت از تن درآورد، چگونه آن را پس از مرگش بر اندام دیگری افکند.

این دو زورمندانه خلافت را چون دو پستان شتر میان خویش بخش

کردندهمچنین امیرالمومنین علیه السلام در بخش پايانى خطبه ى

 دوّم نهج البلاغه

 راجع به ابوبکر , عمر و عثمان مى فرمايد.

تخم گناه كاشتند، و با آب تكبّر و غرور آبيارى اش كردند، و عذاب و

 هلاكت درو كردند.

 

امر به هتک حرمت خانه حضرت زهرا سلام الله علیها:

روایات فراوانی در کتب اهل سنت یافت می شود که ابوبکر

 اعتراف می کندبه خانه وحی یعنی همان خانه ای که اهل

بیت علیهم السلام در آن زندگی می کردند هجوم آورده حرمت

 آن را پایمال و هتک کرده است. و این مساله ای

 است که خود ابوبکر در اواخر عمر خود به آن اعتراف می کرد.

ابوعبید قاسم بن سلام در کتاب خود به نام الاموال که مورد اعتماد

 فقیهان بزرگ اهل سنت قرار دارد، به طور مستند از عبدالرحمان

بن عوف نقل می‏کند که می‏گوید: در بیماری ابوبکر، برای عیادتش ،

 وارد خانه‏ی او شدم.

 او پس از گفتگوی زیاد، به من گفت: آرزو می‏کنم کاش سه چیز را

که انجام داده‏ام انجام نداده بودم همچنان که آرزو می‏کنم کاش

 سه چیز را که انجام نداده‏ام انجام می‏دادم. همچنین آرزو می‏کنم

 سه چیز را از پیامبر سوال می‏کردم.

اما آن سه چیزی که انجام داده‏ام و آرزو می‏کنم ای کاش انجام

 نمی‏دادم عبارتند از:

کاش، پرده‏ی حرمت خانه‏ی فاطمه را پاره نمی‏کردم و آن را به حال

 خود وا می‏گذاشتم، هر چند برای جنگ بسته شده بود:

 (عقد الفرید، ج 4 ص 268

-  تاریخ طبری، ج 3 ص 430

-  مروج الذهب، ج 2 ص 303)

این روایت میان اهل سنت بسیار مشهور است و در کتب مختلف

 ایشان با عبارات متفاوت آمده است. بعضی از این کتب عبارتند از:

 ابوعبید و کتاب الاموال (ابوعبيد) – المعجم الکبیر (طبراني)

–       كتاب كامل (مبرّد) – مختصر تاريخ دمشق (محمد بن مکرم)

–        

–       تاریخ الاسلام (شمس الدین ذهبی)

–        

–       مجمع الزوائد (علی بن ابی بکر هیثمی)

– لسان المیزان (ابن حجر عسقلانی) – کنزالعمال (متقی هندی)

بخاری در جای جای صحیح خود، از خشم و غضب حضرت زهر ا

 (سلام الله علیها) نسبت به ابوبكر به خاطر حرمت شکنی خانه

 وحی سخن می‏گوید. در کتاب خمس می‏گوید.

فاطمه دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بر ابی‏بکر

 خشمگین شد

 و او را ترک گفت و این متارکه تا روزی که درگذشت ادامه داشت:

( صحیح البخاری، باب فرض الخمس،ج 4ص 78

 

در کتاب فرائض می‏نویسد

فاطمه، ابی‏بکر را ترک گفت و تا روزی که درگذشت

 با او سخن نگفت:

(صحیح البخاری، کتاب الفرائض، باب قول النبی، صلی الله علیه

و آله و سلم لا نورث ما ترکنا صدقه ج8ص149)

 

مرگ ابوبکر اولین غاصب خلافت:

در شب سه شنبه 22 جمادی الثانی در سال 13 هجری عبدالله

 بن عثمان معروف به ابوبکر بن ابی قحافه در سن 67 سالگی,

 از این جهان به سوی سزای اعمالش رخت بر بست

(1 تتمه المنتهی: ص10.

 تاریخ الخلفاء: ص81.

 فیض العلام: ص279.

 بحارالانوار: ج29 ص251).

 

به قولی مرگ ابوبکر در 27 جمادی الثانی بوده است.

(مسارالشیعه: ص32

- العدد القویه: ص343

-  مصباح کفعمی: ج2 ص598

 - مصباح المهتجد: ص732

-  بحارالانوار: ج95 ص200)

 

او مدت دو سال و سه ماه و بیست و دو روز غاصب خلافت بود,

 و اولین کسی بود که بعد از شهادت پیامبر صلی الله علیه و آله

 به انتخاب اعضای سقیفه بنی ساعده خلیفه شد. انتخاب ابوبکر

به گونه ای بی حساب بود که عمر با آنکه خود گرداننده برنامه

 سقیفه بود میگوید:

بیعت با ابوبکر امری بدون تدبیر و مشورت و دقت بود, مثل زمان

جاهلیت که خداوندمسلمانان را از شر ان محفوظ داشت.

هر کس چنین کاری را تکرار

 کند اورا بکشید.

(الغدیر: ج5 ص370

- صحیح بخاری: باب رجم الحبلی: ح 6681

- مسند احمد: حدیث 393

-  سیره ابن هشام: ج4 ص308)

 

اهل سنت در علت مرگ او نوشته اند: ابوبکر در روز دوشنبه

7 جمادی الآخر غسل کرده بود و آن روز هوا سرد بود. به این

 دلیل سرما خورد و تب کرد, و پانزده روز این تب ادامه داشت,

 و به نمازنمیرفت, تا در شب سه شنبه 22 جمادی الآخر بعد از

 آنکه خلافت رابه عمر واگذار کرد, مرد.

( تاریخ الخلفاء:ص81. بحارالانوار: ج29 ص251

 

قبل از مرگ عثمان را برای نوشتن وصیت نامه ای درباره خلافت

 طلب کرد که امر خلافت بعد از ابوبکر با عمر بن خطاب باشد.

 او کلمه ای گفت و بیهوش شد و بقیه را عثمان از پیش خود نوشت

 که امر خلافت با عمر است. ابوبکر به هوش آمد و عثمان را دعا

کرد که آنچه او می خواسته او نوشته است.

(شرح ابن ابی الحدید: ج1 ص165

 

باید پرسید: چرا هنگامی که پیامبر صلی الله علیه و آله در

 روزهای آخرعمر کاغذ و قلم خواست تا وصی بعد از خود را

 به امر خداوند معین کند نسبت هذیان به آن مقام معظم دادند؟

 ابوبکر هنگام مرگ کلماتی گفت.

از جمله این که کاش تفتیش خانه فاطمه و علی علیهما السلام

 نمی کردم

(مروج الذهب: ج2 ص308

 تتمه المنتهی: ص10

 الامامه و السیاسه:ج1 ص18

 تاریخ طبری: ج4 ص52

 میزان الاعتدال: ج2 ص215)

همان تفتیشی که شهادت پاره تن پیامبر( صلی الله علیه و آله)

را به همراه داشت

 

 



برچسب‌ها:
فحاشی ابوبکر لعنة الله علیه به حضرت زهرا سلام الله علیها
+ نویسنده حامد طیبی محمدی در سه شنبه 25 شهريور 1393برچسب:, |

شیخ عبد الرؤف مناوی، در کتاب فیض القدیر گوید با اشاره به روایت «فاطمة بضعة منی» می‌گوید: «سهیلی بر اساس این روایت استدلال کرده است همانا هرکس فاطمه را سب کند کافر است؛ چون رسول خدا به او غضب می‌کند و این که او افضل از شیخین است». (فیض القدیر4: 551 (إستدلّ به سهیلی علی ان من سبّها کفر لانه یغضبه و أنها أفضل من الشیخین) به این عبارت به دور از تعصب و با روح آزاداندیشی و بینش عالمانه دقت شود.

     دشنام­ گویی و فحاشی ابوبکر به گونه­ای بود که علمای اهل سنت در کتاب­های معتبر خود نقل کرده‌اند که او از دشنام­ گوئی و فحش دادن پروا نداشت1.

   برای نمونه ابوبکر جوهری در کتاب سقیفه گوید: پس آنکه ابوبکر خطبه­ فاطمه (سلام الله علیها) را شنید؛ سخنان فاطمه (سلام الله علیها) بر او سنگین تمام شد؛2 بالای منبر رفت و گفت: «ای مردم این چه سست عنصری در برابر هر سخن است؟ این آروزها در زمان رسول خدا کجا بود؟ هر که شنیده بگوید و هرکه دیده دهان باز کند. آنکه سخن گفت روباه ماده­ای بود که شاهدش دمش بود که باعث و بانی هر فتنه است؛ او کسی است که می‌خواهد جنگ از سر گیرد و او می‌گوید این زخم کهنه را پس از آن بسته شده، تازه کنید (دوباره آشوب به راه اندازید)، و از ضعیفان یاری طلبیده و از زنان کمک می­جوید؛مانند امّ طحال3 که خویشانش روسپی­گری را برای او خوش می­داشتند»4. به شدت اهانت ابوبکر به فاطمه­ی زهرا، دختر پیامبر، و علی بن ابی­طالب، که پیامبر او را به برادری برگزید، توجه شود.

     ثوبان غلام رسول الله صلی الله علیه وآله از آن حضرت نقل می‌کند که فرمود: «همانا تنها از پیشوایان گمراه کننده بر امتم هراسانم و چون شمشیر در میان امت من حاکم شود تا قیامت برگرفته نخواهد شد. قیامت در حالی بر پا می‏شود که گروهی از امت من به مشرکان می‏پیوندند تا آنجا که جماعتی از ایشان بتان را پرستش می‏کنند»5.

     در این مطالب کتاب­های معتبر بزرگان اهل سنت مستند قرارگرفته است و مطالب بیدارکننده در اختیار خواننده­ی محترم گذاشته شده تا بتواند در هر مطلب با عقلانیت و آزاداندیشی سره را از ناسره تشخیص و راه درست را دریابد.

پي نوشت:

     1.تاریخ الخلفاء 1: 54-95؛ خصائص الکبری2: 86؛ صواعق المحرقة: 43؛
     2.چون آن حضرت بااستدلال عقلانی ووحیانی از کتاب سنت بطلان خلافت ابوبکر و تجاهل جهالت وی را در آن خطبه آشکار ساخت وحجت را بر همگان در طول تاریخ تمام کرد
     3.ام طحال زنی بد کاره در زمان جاهلیت بود که پرچم بدکارگی بر فراز خانه اش نصب نموده بود این است ضرب المثل شده شرح نهج اللبلاعة ابن ابی الحدید 16: 215
     4.شرح نهج البلاغة ابن ابی الحدید16: 214-و215: قال أبو بکر و حدثنی محمد بن زکریا قال حدثنا جعفر بن محمد بن عمارة بالإسناد الأول قال فلما سمع أبو بکر خطبتها شق علیه مقالتها فصعد المنبر و قال: أیها الناس ما هذه الرعة إلی کل قالة أین کانت هذه الأمانی فی عهد رسول الله ص‏ألا من سمع فلیقل و من شهد فلیتکلم إنما هو ثعالة شهیده ذنبه مرب لکل فتنة هو الذی یقول کروها جذعة بعد ما هرمت یستعینون بالضعفة و یستنصرون بالنساء کأم طحال أحب أهلها إلیها البغی.
     5.مسند احمد5: 278؛ ومصابیح السنة بغوی2

منبع شبکه امام حسینhttp://imamhussein.tv



برچسب‌ها:
پیامبر حفصه را دوست ندارد ( از كتاب اهل تسنن )
+ نویسنده حامد طیبی محمدی در جمعه 3 مرداد 1393برچسب:, |

این مطلب در كتاب صحیح مسلم - چاپ دارالفكر - كتاب الطلاق - باب فی الإیلاء و الإعتزال - صفحه ۷۰۵ - حدیث ۱۴۷۹ می باشد.

تصویر زیر صفحه ۷۰۵ و حدیث ۱۴۷۹ كتاب صحیح مسلم می باشد.

( توجه : برای دیدن تصویر در اندازه واقعی روی آن كلیك نمایید )

untitled 4.jpg

ترجه متون مشخص شده : عمر می گوید نزد دختر خود رفتم ، پس به او گفتم : آیا كار تو به جایی رسیده كه پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم را اذیت می كنی؟ به خدا قسم ، می دانی كه پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم اصلا تو را دوست ندارد ، و اگر من نبودم رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم تو را طلاق می داد.

نتیجه : ۱ ـ در این حدیث مشخص شد كه ازدواج پیامبر با حفصه از روی علاقه و محبت نبوده است.

۲ ـ در این حدیث مشخص شد كه عمر اعتراف كرده كه پیامبر اصلا دختر او را دوست ندارد.

۳ ـ از این آیه مشخص شد كه همسران پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم حتما نباید معصوم باشند و ممكن است گناه كار باشند و این كه همسر رسول خدا هستند دلیل بر فضیلت آنها نیست.

لطفا عادلانه و عاقلانه قضاوت كنید



برچسب‌ها:
اعتراف ابوبکر به حمله به خانه ی حضرت زهرا (س) ( از کتب اهل تسنن )
+ نویسنده حامد طیبی محمدی در جمعه 3 مرداد 1393برچسب:, |

این مطلب در کتاب معجم الکبیر طبرانی - چاپ مکتبة ابن تیمیة - جلد ۱ - مسند ابی بکر عن رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم - حدیث ۴۳ -  صفحه ۶۲ موجود می باشد.

تصاویر زیر مجلد کتاب و صفحه ۶۲ و حدیث ۴۳ کتاب معجم الکبیر طبرانی می باشد.

( توجه : برای دیدن تصاویر در اندازه واقعی روی آنها کلیک نمایید )

هجوم-ابوبکر.jpg هجوم-ابوبکر-2.jpg

ترجمه حدیث :

عبد الرحمن بن عوف به هنگام بیمارى ابوبكر به دیدارش رفت و پس از سلام و احوال‌پرسى، با او گفت و گوى كوتاهى داشت. ابوبكر به او چنین گفت:

من در دوران زندگى بر سه چیزى كه انجام داده‌ام تأسف مى‌خورم ، دوست داشتم كه مرتكب نشده بودم ، یكی از آن‌ها هجوم به خانه فاطمه زهرا بود ، دوست داشتم خانه فاطمه را هتك حرمت نمى‌كردم؛

منابع بیشتر :

۱ ـ الامامة و السیاسة ، جلد ۱ ، صفحه ۲۱ ، ناشر : دار الکتب العلمیة - بیروت لبنان

۲ ـ تاریخ طبری ، جلد ۲ ، صفحه ۳۵۳ ، ناشر : دار الکتب العلمیة - بیروت لبنان

نتیجه : ۱ ـ طبق فرموده ی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم هر کس حضرت زهرا را بیازارد پیامبر را آزرده است ، پس ابوبکر با این اعتراف و کار خود حضرت زهرا و پیامبر را آزرده و طبق آیه قرآن کریم ( سوره احزاب آیه ۵۷ ) هر کس پیامبر و خدا را بیازارد خداوند هم در این دنیا و هم در آخرت او را لعن می کند و عذابی خار کننده برای او آماده کرده است. پس ثابت شد که ابوبکر ملعون است و همین حالا در آتش جهنم می باشد.

۲ ـ آیا کسی که پیامبر را آزار می دهد ، لایق جانشینی پیامبر است ؟ آیا او کافر نیست ؟؟

                      اهل تسنن لطفا عادلانه و عاقلانه قضاوت کنید



برچسب‌ها:
سوال از اهل سنت
+ نویسنده حامد طیبی محمدی در شنبه 28 تير 1393برچسب:, |

 

 چند تا سوال داشتم که انشاءالله مولوی های اهل سنت بیایند و پاسخ بنده را بدهند.


لطفا به این سوالات پاسخ بدهید.ممنون میشیم.

1- صحیح مسلم کتاب  فضائل الصحابه باب فضائل علی بن ابیطالب(ع) آمده:معاویه به سعدابی وقاص دستور داد تا به علی ع فحش بدهد،اما او این کار را نکرد(عکس کتاب) و در  المستدرک حاکم حدیث 4679 هست: که پیغمبر (ص)فرمود: هرکس به علی(ع) فحش بدهد به من فحش داده  است(عکس کتاب).خب ،شما چرا به کسی که به رسول خدا ص فحش می داده،خال المومنین،امیرالمومنین،امیر و ... گفته و او را تکریم می کنید؟

 

2- در صحیح مسلم کتاب فضائل الصحابه باب فضائل عبدالله بن سلام چنین آمده که: نبی مکرم(ص) به احدی از صحابه، بشارت بهشت نداده است، جز عبدالله بن سلام.(عکس کتاب) شما چرا همه صحابه رو عادل و بهشتی می دانید و می گویید بی چون و چرا در بهشتند؟

 

3- صحیح بخاری جلد 8، صفحه 127، حدیث 7223،نقل کرده است که پیامبر اکرم  فرمود:یکون إثنا عشر أمیرا ... کلهم من قریش.خلفاء بعد از من، 12 نفر هستند و همه‌شان از قریش هستند. و در صحیح مسلم، جلد 6، صفحه 3، حدیث 4598 هم همین حدیث آمده است.خب ما شیعیان که پیرو سنت نیستیم،شما که اهل سنت! هستید،به ما بگویید،منظور رسول خدا ص از این12 نفر چه کسانی هسند؟

 

4-صحیح بخاری، ج 1، ص 141، کتاب الصلاة، باب تضییع الصلاة عن وقتها روایتی آمده که:زهری می‏گوید: در دمشق وارد بر انس شدم در حالی که می‏گریست. گفتم: چرا گریه می‏کنی؟ گفت: «لا اعرف شیئا ممّا ادرکت إلاّ هذه الصلاة وهذه الصلاة قد ضیّعت.هر چیزی که از سنت های رسول الله  می دانستم، همه را از بین بردند جز نماز که این نماز هم ضایع و نابود شد...وقتی انس بن مالک خدمتکار رسول خدا می گوید:صحابه سنت رسول الله رو نابود کردند و حتی به نماز هم رحم نکرده اند،چرا شما اینهمه آنان را بزرگ می کنید و رضی الله رضی الله دور اونها می کنید و قربان صدقه آنها می روید؟ پ

 

5-صحیح بخاری، ج 4، ص 122، فضل الجهاد والسیر، باب إذا قالوا: صبأنا ولم یحسنوا اسلمنا، نقل کرده:زُهری از سالم و او از بدرش نقل می کند که: پیامبر خالد بن ولید را به سوی بنی جذیمه فرستاد. آنها نمی‏توانستند بگویند «اسلمنا» گفتند: «صبانا» خالد شروع به کشتار و اسیر گرفتن کرد و به هر یک از ما اسیری را سپرد و گفت که اسیر خود را بکشید. من گفتم به خدا قسم من اسیر خود را نمی‏کشم و یاران من نیز هیچکدام نباید اسیر خود را بکشند. موضوع را با پیامبر در میان گذاشتیم حضرت دوبار گفت: خدایا! من از آنچه که خالد انجام داد به سوی تو بیزاری می‏جویم.(عکس کتاب)خب،وقتی رسول خدا از عمل یک نفر که چنین جنایتی انجام داده،به سوی خدا بیزاری می جوید،شما چرا به او رضی الله عنه می گویید؟چرا رسول خدا به جای بیزاری جستن از او،رضی الله عنه تعارفش نکرد؟یعنی شما از رسول خدا بهتر می فهمید؟

 

6- صحیح البخاری: ج 3، ص383، کتاب النکاح، باب الوصاة بالنساء. نقل کرده:«کنّا نتّقی الکلام و الإنبساط إلى نسائنا على عهد النّبیّ صلَّى اللّه‏ علیه و سلَّم، هیبة أن ینزل فینا شیء، فلمّا توفّی النّبیّ صلَّى اللّه‏ علیه و سلَّم تکلّمنا و انبسطنا»..عبداللّه‏ بن عمر مى‏گوید: در زمان پیامبر اکرم از تندخویى، بدرفتارى و کوتاهى در حق همسرانمان مى‏ترسیدیم، زیرا ترس آن را داشتیم که در صورت بدرفتارى با همسرانمان، از سوى خداوند آیه ‏اى در شأن ما نازل شود، اما پس از رحلت پیامبر اکرم رفتار ما با همسرانمان تغییر کرد، (زیرا مطمئن بودیم آیه‏ اى نازل نخواهد شد)(عکس کتاب).کسانی که خودشان اعتراف می کنند که بعد از رحلت رسول خدا به نفاق روی آورده اند،و احکام دین خدا را زیرپا گذاشتند،چرا شما این همه آنها را بزرگ می کنید؟

 

7- در کتاب «تاریخ المستبصر» نوشته شیبانى (متوفاى 690 هجرى قمرى)آمده که :لأنّ الحنابلة یقولون فیما بینهم: لایکون الحنبلی حنبلیّاً حتّى یبغض علیّاً سویا».هر کس ادعاى پیروى از مذهب حنابله را دارد، باید مقدارى بغض و کینه نسبت به حضرت على رضى ‏الله‏ عنه در دلش وجود داشته باشد.ابن‏ مجاور شیبانى، تاریخ المستبصر: ج 1، ص 101، بنا بر مکتبه شامله(عکس کتاب)مگر خودتان نقل کرده ایید که رسول الله ص فرموده است: علی ع را جز مومن دوست ندارد و جز منافق با او دشمنی و بغض ندارد؟مسلم بن حجاج نیشابوری در صحیح خود چنین می گوید :قال عَلِیٌّ وَالَّذِی فَلَقَ الْحَبَّةَ وَبَرَأَ النَّسَمَةَ إنه لَعَهْدُ النبی الْأُمِّیِّ صلی الله علیه وسلم إلی أَنْ لَا یُحِبَّنِی إلا مُؤْمِنٌ ولا یُبْغِضَنِی إلا مُنَافِقٌ.علی علیه السلام می فرماید : قسم به خدایی که دانه را شکافت و جانداران را آفرید این عهدی است که پیامبر با من فرمود : دوست نمی دارد تو را جز مومن و دشمن نمی دارد تو را جز منافق .(صحیح مسلم ، ج 1 ص 86 رقم .78 .این رو بفرمایید توضیح بدید!

 

8-در منابع متعدد اهل سنت چنین آمده که: عایشه می گفت: به خدا قسم همچون زنى که از هووى خویش نفرت دارد، از على نفرت داشتم.«واللّه‏ ما کان بینی و بین علیّ فی القدیم إلاّ ما یکون بین المرأة و أحمائها».طبرى، تاریخ الأمم و الملوک: ج 3، ص 60 ـ 61، حوادث سال 36و ابن‏ کثیر، البدایة و النهایة: ج 7، ص 257، حوادث سال 36 و ابن‏ اثیر جزرى، الکامل فی التاریخ: ج  2، ص 348، حوادث سال 36(عکس کتاب ها)مگر رسول الله ص نفرموده است: علی ع را جز مومن دوست ندارد و جز منافق با او دشمنی و بغض ندارد؟قال عَلِیٌّ وَالَّذِی فَلَقَ الْحَبَّةَ وَبَرَأَ النَّسَمَةَ إنه لَعَهْدُ النبی الْأُمِّیِّ صلی الله علیه وسلم إلی أَنْ لَا یُحِبَّنِی إلا مُؤْمِنٌ ولا یُبْغِضَنِی إلا مُنَافِقٌ.علی علیه السلام می فرماید : قسم به خدایی که دانه را شکافت و جانداران را آفرید این عهدی است که پیامبر با من فرمود : دوست نمی دارد تو را جز مومن و دشمن نمی دارد تو را جز منافق .(صحیح مسلم ، ج 1 ص 86 رقم .78

 

9-علمای شما یک بار درست و حسابی قضیه وهابیت رو برای ما روشن نکردند که آیا اونها رو فرقه ضاله می دونند یا نه!! بلکه همیشه میگن:چیزی به نام وهابیت وجود  نداره...باشه آقا قبول ...بن باز،مفتی سابق عربستان گفته:حق این است که گنبد رسول الله ص خضراء باید ویران شود(عکس سایت بن باز)خب چه کسی  این گنبد رو ساخته؟ ساخت حرم و گنبد،بالاخره بدعت و شرک هست یا نه ؟! خب کی اون رو ساخته؟ ما یا شما؟آیا قبول می کنید که گذشتگان شما بر شرک و بدعت مرده اند؟

 

10- صحیح بخاری  مسلم نقل کرده اند که:رسول خدا فرموده:موقع صلوات،بر من و ال من باید صلوات بفرستید «قیل یا رسول الله! اما السلام علیک فقد عرفناه، فکیف الصلاة علیک، قال(ص) قولوا: اللهم صل علی محمد و علی آل محمد، کما صلّیت علی آل ابراهیم.صحابه به رسول خدا گفتند:ما بلدیم که به شما سلام کنیم،به ما بگویید چگونه بر شما صلوات بفرستیم؟فرمود:بگویید اللهم صل علی محمد و علی ال محمد../صحیح البخاری ج 3، ص280، کتاب التفسیر، باب10، حدیث 4797 و ج4، ص164، کتاب الدعوات حدیث 6358 و ...خب شما بفرمایید بگویید:چرا علمای شما در صلوات فرستادن می گویند: صل الله علیه و سلم؟! چرا ننگشان می آید بر آل محمد صلوات بفرستند؟ بالاخره شما پیرو سنت کی هستید؟

 

11-ابن تیمیه که سایتهای شما از اون به شیخ الاسلام تعبیر می کنند،با اون همه دشمنی و بغضش با اهل بیت در منهاج السنه خودش می گوید: جعفر بن محمد(امام صادق ع) یکی از ائمه دین است به اتفاق همه علمای اهل سنت.ابن‏ تیمیّه در این رابطه مى‏نویسد:«فإنّ جعفر بن محمد من أئمة الدین باتفاق أهل السنة».منهاج السنه ج2ص245.(عکس کتاب). خب پس چرا در فقه اهل سنت،به نظرات و آرا امام صادق ع ،استناد نشده؟

 

12- اهل سنت در منابع متعدد خود،آورده اند که رسول خدا ص به امیرالمومنین علی ع،فرمود: علی بن ابیطالب،صدیق اکبر است و او فاروق این امت است!«هذا أوّل من آمن بی و أوّل من یصافحنی یوم القیامة و هذا الصدیق الاکبر و هذا فاروق هذه الأمّة یفرق بین الحق و الباطل»«به درستی که علی اول کسی است که به من ایمان آورده و اول کسی است که روز قیامت با من مصافحه می کند. و این علی، صدیق و راستگوی بزرگ است و او فاروق این امت است که حق و باطل را جدا می کند.المعجم الکبیر، ج 6، ص269؛ مناقب امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)، ج 1، ص267؛ مجمع الزواید، ج 8، ص102؛ تاریخ مدینه دمشق، ج 42، ص41(عکس کتاب ها) خب شما به چه دلیل به ابوبکر و عمر،صدیق و فاروق می گویید؟

 

13- طبق فتواى ابوحنیفه(امام اهل سنت) اگر شخصى زنى را براى زنا کردن اجاره کند، زنا شمرده نمى‏شود و حد زنا ندارد..«قد ذهب إلى هذا أبوحنیفة و لم‏یر الزنا إلاّ ما کان مطارفة و أمّا ما کان فیه عطاء أو استئجار فلیس زنا و لا حدّ فیه».ابن‏ حزم، المحلى: ج 11، ص 250، مسأله 2213..(عکس کتاب)خب با این حساب مشکل خانه های فساد که در آن زنا میکنند چه هست؟اونها هم زنا می کنند و پولش رو می دهند!! ابوحنیفه امام شما،این فتوا را طبق کدام ایه و سنت و کدام عقل  داده است؟

 

14-طبری مورخ معروف اهل سنت عقیده داشت که احمدبن حنبل امام اهل سنت فقط ناقل احادیث بوده و اصلا فقیه نبوده است!!ابن‏ اثیر جزرى در تاریخ خود مى‏نویسد:«أنّ الطبری جمع کتاباً ذکر فیه اختلاف الفقهاء، لم‏یصنف مثله، و لم‏یذکر فیه أحمد بن حنبل. فقیل له فی ذلک، فقال: لم‏یکن فقیهاً، و إنّما کان محدثاً، فاشتدّ ذلک على الحنابلة و کانوا لایحصون کثرة ببغداد، فشغبوا علیه».طبرى کتابى نوشته و اختلاف نظر فقها در مسائل مختلف را در آن جمع‏آورى کرد، اما چون احمد بن حنبل را فقیه نمى‏دانست، هیچ اشاره‏ اى به نظرات احمد بن حنبل نکرد. هنگامى که علت این کار را از وى پرسیدند، پاسخ داد: به نظر من احمد بن حنبل فقیه نبود، بلکه صرفا یک محدث و ناقل حدیث بود.حنابله بغداد از موضع و نظر طبرى درباره احمد بن حنبل ناراحت شدند و او را مورد آزار و اذیت قرار دادند.ابن ‏اثیر جزرى، الکامل فی التاریخ: ج 7 ص 9، حوادث سال 310 هجرى قمرى، ذکر وفاة محمد بن جریر الطبری.دارالکتب العلمیه(عکس کتاب)+ (مطلب کامل و عکس های بیشتر)اگر این این طور است که احمد بن حنبل فقیه نبوده، چرا آقایان اهل سنت و  وهابیون تکفیری این شخص را امام خود می دانند و در مسائل فقهی از او پیروی می کنند؟

 

15- رسول خدا به علی فرمود:أنت خلیفتی فی کل مؤمن من بعدی »تو ای علی ،خلیفه بعد از من بر تمام مومنین هستی.السنة ، اسم المؤلف:  عمرو بن أبی عاصم الضحاک الشیبانی الوفاة: 287 ، ج 2 ص 565 ، دار النشر : المکتب الإسلامی - بیروت - 1400 ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : محمد ناصر الدین الألبانی.البانی هم ذیل این روایت گفته: روایت حسن است(عکس کتاب)+(مطلب کاملتر و عکس های بیشتر)رسول خدا فرموده: علی خلیفه بعد از من بر کل مومنین است.و البانی هم مهر تایید به این حدیث زده و هیچ راه فراری ندارید...چرا قبول نمی کنید؟

 

16-پرستش قاطر از نظر ابوحنیفه،به قصد تقرب به خدا،هیچ اشکالی ندارد!! این مطلب را ابن حبان در المجروحین ج2 ص 413 چاب عربستان سعودی شماره 1125 شرح حال ابوحنیفه آورده است.دقت کنید:أخبرنا الثقفى قال: حدثنا أحمد بن الولید الکرخی قال: حدثنا الحسن بن الصباح قال: حدثنا محفوظ بن أبى ثوبة قال: حدثنى ابن أبى مسهر قال: حدثنا یحیى ابن حمزة وسعید بن عبد العزیز قالا: سمعنا أبا حنیفة یقول: لو أن رجلا عبد هذا البغل تقربا بذلک إلى الله جل وعلا لم أر بذلک بأسا.(عکس کتاب) خب ابوحنیفه طبق کدام ایه و سنت این فتوا را داده؟

 

17- در المصنف عبدرزاق  از زبان جناب عمر چنین آمده است:والله ما شککت منذ اسلمت  الا یومئذ... به خدا قسم هیچ روزی مثل امروز صلح حدیبیه،(در نبوت محمد) شک نکرده بودم.المصنف عبدالرزاق ج5 ص 339(عکس کتاب)دیگر منابع:صحیح ابن حبان ج 11 ص224- موسسه الرساله.المعجم الکبیر ج 20 ص 14- مکتبه ابن تیمیه.الدر المنثور ج6 ص77- دارالمعرفه.تاریخ مدینه دمشق ج 57 ص 229- دارالفکراهل سنت بفرمایید پاسخ بدید،این شخصی که تا این حد ایمان ضعیفی داشته که با هر بگو مگویی،به نبوت حضرت محمد ص شک می کرده،چرا اینقدر او را بالا برده ایید؟

 

18-منابع بزرگان شما نقل کرده اند:اهل کتاب(یهود) اولین کسانی بودند که عمر بن خطاب را فاروق نامیدند!محمد بن سعد در الطبقات الکبرى (الکبیر) در صفحه 250  می نویسد :قال بن شهاب بلغنا أن أهل الکتاب کانوا أول من قال لعمر الفاروق وکان المسلمون یأثرون ذلک من قولهم ولم یبلغنا أن رسول الله صلى الله علیه وسلم ذکر من ذلک شیئا .ابن شهاب گوید : این گونه به ما رسیده است که اهل کتاب نخستین کسانی بودند که به عمر لقب فاروق دادند و مسلمانان از سخن آن‌ها متأثر شدند و این لقب را در باره عمر استعمال کردند  و از پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله هیچ مطلبی در این باره به ما نرسیده است(عکس کتاب) .منابع دیگر شما:کتاب معتبر البدایة والنهایة جلد 7 صفحه 150  (بنابر مکتبه شامله)(عکس کتاب) شما که به پیروی از یهودی ها،به عمر می گویید: فاروق فاروق،دیگر چرا خودتان را اهل سنت پیامبر ص می دانید و اسم خودتان را گذاشته ایید:اهل سنت؟!!! اگر بگویید:اهل یهود،بهتر و بیشتر به شما نمی آید؟

19-.در صحیح بخاری شما در چندجا هست که همه انصار و گروهی از مهاجرین از جمله برادر رسول الله علی بن ابیطالب علیه السلام و زبیر و همراهان آنان،با خلافت ابوبکر مخالف بودند.دقت کنید:..6328 - حِینَ تَوَفَّى اللَّهُ نَبِیَّهُ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ أَنَّ الْأَنْصَارَ خَالَفُونَا وَاجْتَمَعُوا بِأَسْرِهِمْ فِی سَقِیفَةِ بَنِی سَاعِدَةَ وَخَالَفَ عَنَّا عَلِیٌّ وَالزُّبَیْرُ وَمَنْ مَعَهُمَا ...هنگام رحلت رسول خدا ـ صلى الله علیه (و آله)سلّم ـ أنصار با ما مخالف بوده و مخالفت کردند، و همگى در سقیفه بنى ساعده گِرد هم آمده، و حضرت على و زبیر و همراهان آنان نیز با ما مخالف بودند...صحیح بخاری ج4 ص258 چاپ المکتبه السلفیه قاهره (عکس کتاب) اینکه شما می گویید:همه مردم به اتفاق و با رضایت کامل،با ابوبکر بیعت کرده اند،آیا این یک دروغ نیست؟اگر دروغ نیست،پس چیست؟

20- در صحیح بخاری و مسلم (صحیح ترین کتب اهل سنت بعد از قرآن) آمده است که عایشه به دیگر زنان رسول الله ص فحش می داده است:

...فَأَرْسَلْنَ زَیْنَبَ بِنْتَ جَحْشٍ فَأَتَتْهُ فَأَغْلَظَتْ وَقَالَتْ إِنَّ نِسَاءَکَ یَنْشُدْنَکَ اللَّهَ الْعَدْلَ فی بِنْتِ بن أبی قُحَافَةَ فَرَفَعَتْ صَوْتَهَا حتى تَنَاوَلَتْ عَائِشَةَ وَهِیَ قَاعِدَةٌ فَسَبَّتْهَا حتى إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله علیه وسلم لَیَنْظُرُ إلى عَائِشَةَ هل تَکَلَّمُ؟ قال: فَتَکَلَّمَتْ عَائِشَةُ تَرُدُّ على زَیْنَبَ حتى أَسْکَتَتْهَا قالت فَنَظَرَ النبی صلى الله علیه وسلم إلى عَائِشَةَ وقال إِنَّهَا بِنْتُ أبی بَکْرٍصحیح البخاری  ج 2   ص 231 ش 2581 کتاب الهبة بَاب من أَهْدَى إلى صَاحِبِهِ وَتَحَرَّى بَعْضَ نِسَائِهِ دُونَ بَعْضٍ.همسران پیامبر (صلى الله علیه وآله) زینب بنت جحش (همسر پیامبر) را فرستادند .او به نزد پیامبر (صلى الله علیه وآله) آمده و به درشتی سخن گفت ! و افزود که زنان تو از تو می‌خواهند که عدالت را بین زنان اجرا کنی ! و صدای خویش را بالا برد ! و سپس سخن خود را به سوی عائشه متوجه کرده در حالی که او نشسته بود ، به عائشه دشنام داد ! و کار را به جایی رساند که پیامبر (صلى الله علیه وآله) به عائشه نگاه کرده و فرمودند : آیا پاسخ می‌دهی ؟عائشه آن‌قدر پاسخ ناسزاهای  زینب را داد که او مجبور به سکوت کرد !پیامبر (صلى الله علیه وآله) به عائشه نگاه کرده و فرمودند : او دختر ابوبکر است !!! (عکس کتاب)واینجا

ابن حجر عسقلانی هم بعد از نقل روایت می‌نویسد :لکن روى النسائی وابن ماجة مختصرا من طریق عبد الله البهی عن عروة عن عائشة قالت دخلت على زینب بنت جحش فسبتنی فردعها النبی صلى الله علیه وسلم فأبت فقال سبیها فسببتها حتى جف ریقها فی فمها.فتح الباری ج 5 ص 152.نسائی و ابن ماجه از عائشه نقل کرده‌اند که گفته است: نزد زینب رفته بودم که وی مرا ناسزا گفت ، با این که پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله) او را نهی کرد ولی او دست برنداشت.حضرت به من فرمود : تو هم او را ناسزا بگو! من آن چنان او را ناسزا گفتم که آب دهن او در گلویش خشک شد.!!

یا ابن سعد در طبقات کبری آورده است :أخبرنا محمد بن عمر أخبرنا محمد بن عبد الله بن جعفر عن بن أبی عون قال قالت عائشة کنت أستب أنا وصفیة فسببت أباها فسبت أبی وسمعه رسول الله صلى الله علیه وسلم فقال یا صفیة تسبین أبا بکر یا صفیة تسبین أبا بکرالطبقات الکبرى  ج 10   ص 79 ، مکتبه خانجی.قاهره عائشه گفته است که من و صفیه به یکدیگر دشنام می‌دادیم ! من به پدر او دشنام دادم ؛ او نیز به پدر من دشنام داد ! رسول خدا (صلى الله علیه وآله) سخن او را شنیده و فرمودند : ای صفیه ! به ابوبکر دشنام می‌دهی‌؟! (عکس کتاب)مطلب کامل تر در اینجـــــــــــــا
 این رو بفرمایید توضیح بدید.

21- اهل سنت نقل کرده اند که:هرکس بغض ابوبکر و عمر را داشته باشد،فرشتگان آسمان او را لعن می کنند...إن فی السماء الدنیا ثمانین ألف ملک یستغفرون الله عز وجل لمن أحب أبا بکر وعمر وفی السماء الثانیة ثمانین ألف ملک یلعنون من أبغض أبا بکر وعمر ...در آسمان دوم هشتاد هزار ملک هستند که لعن می کنند کسانی را که غضب دارند به ابوبکر و عمر .الکامل عبد الله بن عدی  ج 2 ص 341 دار الفکر للطباعة والنشر والتوزیع - بیروت - لبنان.تاریخ بغداد  ج 7  ص 395  وهذا الإسناد صحیح ورجاله کلهم ثقات و تاریخ مدینة دمشق ج 30 ص 148 دار الفکر للطباعة والنشر والتوزیع - بیروت - لبنان و... مطلب کامل تر در اینجا

اما یکی از آن کسانی که بغض ابوبکر و عمر را داشته است،سرور زنان اهل بهشت،صدیقه کبری حضرت فاطمه(س) هست. فَغَضِبَتْ فَاطِمَةُ بِنْتُ رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم فَهَجَرَتْ أَبَا بَکْرٍ فلم تَزَلْ مُهَاجِرَتَهُ حتی تُوُفِّیَتْ. فاطمه دختر رسول خدا از ابوبکر غضبناک شد و از وى روى گردان شد و این غضب ادامه داشت تا از دنیا رفت.صحیح بخاری کتاب ابواب خمس.باب فرض الخمس...وعاشت بعد النبی صلى الله علیه وسلم ستة أشهر فلما توفیت دفنها زوجها على لیلا ولم یؤذن بها أبا بکر وصلى علیها...حضرت فاطمه س،تا 6 ماه بعد از پیغمبر زنده بود،وقتی از دنیا رفت،شوهر او،علی علیه السلام،شبانه او را دفن کرد و ابوبکر را خبر نکرد،و خودش بر فاطمه س نماز خواند.بخاری ج5ص83 کتاب المغازی،باب غزوه خیبرحال سوالی که علمای مکتب سقیفه باید پاسخ بدهند این است که: آیا فرشتگان،سرور زنان اهل بهشت را لعن و نفرین می کنند؟

22-ابن کثیر،عالم بزرگ اهل سنت در کتاب معتبر البدایه و النهایه می گوید:اکثر پادشاهان و امیران و تاجران و عوام و کاتبان و فقیهان و قاضیان اهل سنت،گرفتار عمل قوم لوط هستند...وهی فاحشة اللواط التی قد ابتلى بها غالب الملوک والأمراء والتجار والعوام والکتاب والفقهاء والقضاة ونحوهم إلا من عصم الله منهم این کار ، لواط است که اکثر پادشاهان و امیران و تاجران و عوام و کاتبان و فقیهان و قاضیان و امثال آنها به آن گرفتار شده‌اند ، جز گروهی که خداوند آنها را حفظ کرد ! البدایه و النهایه ج7 ص2461 دارصادر بیروت عکس کتاب و مطلب کامل تر در اینجا

آیا این حقیقت دارد؟بفرماید پاسخ بدید.

23-در منابع معتبر اهل سنت،از جمله عمده القاری شرح صحیح بخاری،آمده است که عمربن الخطاب دستور داد که کسی حق ندارد اسم فرزند خود را محمد ـــ ص ـــ بگذارد،و هرکس هم اسمش محمد هست،باید آنرا تغییر دهد...وکان عمر رضی الله تعالى عنه کتب إلى أهل الکوفة لا تسموا أحدا باسم نبی وأمر جماعة بالمدینة بتغییر أسماء أبنائهم المسمین بمحمد حتى ذکر له جماعة من الصحابة أنه أذن لهم فی ذلک فترکهم...عمر به اهل کوفه نامه نوشت که هیچ کس نامش را همنام پیامبر نگذارد و به مردم مدینه امر می کرد که هر کس نامش به نام محمد است باید نامش را تغییر بدهد.عمده القاری شرح صحیح بخاری ج15 ص54 دارالکتب العلیمه کتاب خمس  مطلب کامل تر در اینجا

چه ننگی در اسم پیغمبر خداص بوده که خلیفه دستور داده کسی حق ندارد اسمش را محمد بگذارد؟

24-در صحیحترین منبع حدیثی اهل سنت یعنی صحیح بخاری روایتی آمده که در آن گفته شده:خداوند به دو نفر می خندد...

حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ یُوسُفَ أَخْبَرَنَا مَالِکٌ عَنْ أَبِی الزِّنَادِ عَنْ الْأَعْرَجِ عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ،أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ یَضْحَکُ اللَّهُ إِلَى رَجُلَیْنِ یَقْتُلُ أَحَدُهُمَا الْآخَرَ یَدْخُلَانِ الْجَنَّةَ یُقَاتِلُ هَذَا فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَیُقْتَلُ ثُمَّ یَتُوبُ اللَّهُ عَلَى الْقَاتِلِ فَیُسْتَشْهَدُ.خدا به دو نفر می‏خندد: یکى کسى است که در راه خدا جهاد می‏کند و شهید می‏شود و دیگرى قاتل او که بعدا مسلمان شده و شهید می‏شود و هر دو به بهشت می‏روند.صحیح بخارى، کتاب الجهاد والسیر، باب الکافر یقتل المسلم مطلب کامل تر دراینجا 

میشه بفرمایید کجای این مطلب خنده دار است که خدا می خندد؟اصلا وقتی قرآن میفرماید:خداوند مثل و مانند ندارد،چطور شما میگویید می خنند؟آیا مطمئنید هرکس از صحیح بخاری پیروی کند،سعادت می یابد؟

25-وهابی‌ها ، شیعیان را به خاطر توسل به انبیاء و اولیای الهی مشرک می‌دانند و این کار را قبر پرستی می‌دانند؛ اما بنابر منابع معتبر اهل سنت،اگر توسل به قبر شرک باشد؛ اولین کسی که مشرک می‌شود، عائشه دختر ابوبکر است...

دارمی در سنن خود می‌نویسد:بَاب ما أَکْرَمَ الله تَعَالَى نَبِیَّهُ صلى الله علیه وسلم بَعْدَ مَوْتِهِ 93 -  حدثنا أبو النُّعْمَانِ ثنا سَعِیدُ بن زَیْدٍ ثنا عَمْرُو بن مَالِکٍ النُّکْرِیُّ حدثنا أبو الْجَوْزَاءِ أَوْسُ بن عبد اللَّهِ قال قُحِطَ أَهْلُ الْمَدِینَةِ قَحْطًا شَدِیدًا فَشَکَوْا إلى عَائِشَةَ فقالت: انْظُرُوا قَبْرَ النبی صلى الله علیه وسلم فَاجْعَلُوا منه کووا إلى السَّمَاءِ حتى لَا یَکُونَ بَیْنَهُ وَبَیْنَ السَّمَاءِ سَقْفٌ قال فَفَعَلُوا فَمُطِرْنَا مَطَرًا حتى نَبَتَ الْعُشْبُ وَسَمِنَتْ الْإِبِلُ حتى تَفَتَّقَتْ من الشَّحْمِ فَسُمِّیَ عَامَ الْفَتْقِ.

باب کرامت‌هایی که خداوند به پیامبرش بعد از وفات آن حضرت داده است:اوس بن عبد الله می‌گوید : مردم مدینه دچار قحطی شدیدی شدند؛ پس به عائشه شکایت کردند، عائشه گفت: به قبر رسول خدا (ص) رو بیاورید، و پنجره‌هایی از آن به سوی آسمان بگشایید؛ به طوری که بین قبر آن حضرت و آسمان سقفی نباشد. راوی گوید: مردم همین کار را انجام دادند ؛ پس باران فراوانی بارید؛ تا جایی که گیاهان رویید و شترها آن قدر چاق شدند که از شدت چربی ترک برداشتند، به حدی که آن سال را سال ترکیدن نامیدند .سنن الدارمی ، ج 1، ص227،دار المغنی للنشر والتوزیع مطلب کامل تر در اینجا آیا اهل سنت و  وهابی‌ها حاضرند عائشه را قبر پرست و مشرک معرفی کنند؟

26-ابن تیمیه آورده است:ابن عباس از رسول الله نقل می کند که:رأیت ربّی عزّ وجلّ، شابّ أمرد وفرده جعد قطط، فی روضه خضرا...خداوند را به صورت نوجوانى دیدم که هنوز موى صورتش در نیامده، سرش پرمو، پیچ پیچ (فرفرى) …بیان التلبیس الجهمیه ج7ص290 عکس کتاب  و مطلب کامل تر

اگر این مطلب درست هست که خدا موهایش فرفری است،پس قرآن اشتباه کرده که گفته:خدا مثل و مانند ندارد.درسته؟ اگر هم ابن تیمیه کذاب تشریف دارند،چرا علمای اهل سنت و سایت های ایشان،یک کذاب را شیخ الاسلام خطاب می کنند؟

27 -در صحیح بخارى و دیگر صحاح اهل سنت آمده است که عائشه، حتى دوست نداشت که نام امیرمؤمنان ع را ببرد!! دقت کنید:2588- حَدَّثَنَا إِبْرَاهِیمُ بْنُ مُوسَى قَالَ أَخْبَرَنَا هِشَامُ بْنُ یُوسُفَ عَنْ مَعْمَرٍ عَنِ الزُّهْرِىِّ قَالَ أَخْبَرَنِى عُبَیْدُ اللَّهِ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ قَالَتْ عَائِشَةُ لَمَّا ثَقُلَ النَّبِىُّ - صلى الله علیه وسلم - وَاشْتَدَّ وَجَعُهُ اسْتَأْذَنَ أَزْوَاجَهُ أَنْ یُمَرَّضَ فِى بَیْتِى فَأَذِنَّ لَهُ، فَخَرَجَ بَیْنَ رَجُلَیْنِ تَخُطُّ رِجْلاَهُ الأَرْضَ، وَکَانَ بَیْنَ الْعَبَّاسِ وَرَجُلٍ آخَرَ. قَالَ عُبَیْدُ اللَّهِ فَذَکَرْتُ ذَلِکَ لاِبْنِ عَبَّاسٍ مَا قَالَتْ عَائِشَةُ فَقَالَ لِى وَهَلْ تَدْرِى مَنِ الرَّجُلُ الَّذِى لَمْ تُسَمِّ عَائِشَةُ قُلْتُ لاَ. قَالَ هُوَ عَلِىُّ بْنُ أَبِى طَالِبٍ.عبید الله بن عباس از عائشه نقل کرده است که: وقتى بیمارى رسول خدا (ص) شدت گرفت، از همسرانش اجازه گرفت که در خانه من دوران نقاهت را بگذراند و آن‌ها اجازه دادند؛ پس در حالى که پاهاى حضرت بر زمین کشیده مى‌شد، و دو مرد که یکى از آن‌ها عباس و دیگرى مردى دیگرى بود، خارج شد..عبید الله گفت: من سخن عائشه را براى ابن عباس نقل کردم؛ پس ابن عباس گفت: آیا مى‌دانى آن مردى که عائشه نامش را نبرد چه کسى بود؟ گفتم خیر. گفت: او على بن أبى طالب بود.صحیح بخاری ج2 ص234 المطبعه السلفیه عکس کتاب و مطلب کامل تر

سوال:وقتی عایشه،از بردن اسم برادر رسول خداص و داماد او،نفرت داشته و بدش می آمده،چرا شما می گویید که بین او و علی ع هیچ کدورتی نبوده و حتی جنگ جمل را هم تعدادی فتنه گر آغاز کرده و  عایشه فقط برای سیزده به در به بصره رفته است؟

28-در کتاب صحیح بخاری(صحیح ترین کتاب بعد از قرآن در نزد اهل سنت) روایت جالبی هست که نشان می دهد خداوند،بند تمبان دارد.امیدوارم بدون تعصب مطالعه بفرمایید

4830  -  حَدَّثَنَا خَالِدُ بْنُ مَخْلَدٍ حَدَّثَنَا سُلَیْمَانُ قَالَ حَدَّثَنِی مُعَاوِیَةُ بْنُ أَبِی مُزَرِّدٍ عَنْ سَعِیدِ بْنِ یَسَارٍ عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ عَنْ النَّبِیِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ خَلَقَ اللَّهُ الْخَلْقَ فَلَمَّا فَرَغَ مِنْهُ قَامَتْ الرَّحِمُ فَأَخَذَتْ بِحَقْوِ الرَّحْمَنِ فَقَالَ لَهُ مَهْ قَالَتْ هَذَا مَقَامُ الْعَائِذِ بِکَ مِنْ الْقَطِیعَةِ قَالَ أَلَا تَرْضَیْنَ أَنْ أَصِلَ مَنْ وَصَلَکِ وَأَقْطَعَ مَنْ قَطَعَکِ قَالَتْ بَلَى یَا رَبِّ قَالَ فَذَاکِ...  از پیامبر روایت شده: وقتی خدا  همه خلق را آفرید . رحم بلند شد و ایستاد و محکم بند تمبان خدا گرفت! و خدا به او گفت: که چرا بند تمبان مرا گرفتی!؟ رحم گفت: من از قطع رحم به تو پناه میبرم.خدا به او میگوید: آیا راضی نیستی که هرکه قطع رحم کند من با او قطع میکنم ؟ رحم گفت: راضی شدم و بند تمبان خدا را رها کرد.صحیح بخاری ج3ص292 مکتبه سلفیه کتاب التفسیر سوره محمدص آیه (( وتقطعوا ارحامکم)) عکس کتاب و مطلب کامل تر مطمئنید این توحید،همان توحید محمد رسول الله ص هست؟

29-ابوالقاسم اصفهانى این مطلب را از زبان رسول خدا ص نقل کرده‌:وقال : النساء شر کلهن وشر ما فیهن قلة الاستغناء عنهن .پیامبر ص فرمودند: زن همه اش شر است و بدتر از آن اینکه بى‌نیازى از آنها کم است.محاضرات الأدباء ومحاورات الشعرء والبلغاء، ج2 ص 218 دارمکتبه الحیاه یا

امام شافعی زنان را شیطان می دانستلغنا أن الشافعی رأى امرأة فقال :إن النساء شیاطین خلقن لنا * نعوذ بالله من شر الشیاطین/ فقالت :إن النساء ریاحین خلقن لکم * وکلکم یشتهی شم الریاحی.از شافعى چنین رسیده که زنى را دید سپس گفت : زنان شیطان هایى هستند که براى ما مردان خلق شده ، خدایا ما از شر شیاطین به تو پناه مى‌بریم .زن نیز در جواب وى گفت : زنان گل و ریحان‌اند که براى شما مردان خلق شده‌اند ، در حالیکه شما مردان همه عاشق بوى گل و ریحان هستید .الأسنوی الأموی طبقات الشافعیة، ج1 ، ص298،

یا زن، سگ سیاه و الاغ نماز را باطل می‌کنند حدثنا أبو بَکْرِ بن أبی شَیْبَةَ حدثنا إسماعیل بن عُلَیَّةَ ح قال وحدثنی زُهَیْرُ بن حَرْبٍ حدثنا إسماعیل بن إبراهیم عن یُونُسَ عن حُمَیْدِ بن هِلَالٍ عن عبد اللَّهِ بن الصَّامِتِ عن أبی ذَرٍّ قال قال رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم إذا قام أحدکم یُصَلِّی فإنه یَسْتُرُهُ إذا کان بین یَدَیْهِ مِثْلُ آخِرَةِ الرَّحْلِ فإذا لم یَکُنْ بین یَدَیْهِ مِثْلُ آخِرَةِ الرَّحْلِ فإنه یَقْطَعُ صَلَاتَهُ الْحِمَارُ وَالْمَرْأَةُ وَالْکَلْبُ الْأَسْوَدُ  .پیامبر ص فرمودند : زمانى که یکى از شما براى نماز ایستاد اگر در جلویش چیزى مثل عصا بود نمازش را مى‌پوشاند زمانى که بین او دستانش امثال عصا نبود پس در این هنگام نمازش را الاغ ، زن و سگ سیاه باطل مى‌کند  .صحیح مسلم، ج1، ص232 کتاب الصلاه باب قدر ما یستر المصلی مطلب کامل تر با عکس کتاب ها

آیا این توهین به مقام زن نیست؟

30-  با سند‌ معتبر در منابع اهل سنت نقل شده است که رسول خداص، قرآن و اهل بیت ص را جانشین(خلیفه) بعد از خود معرفی کرده اند.(دقت کنید که رسول الله ص آنها را خلیفه بعد از خود معرفی کرده)
«إِنِّی تَرَکْتُ فِیکُمُ الْخَلِیفَتَیْنِ کَامِلَتَیْنِ: کِتَابَ اللَّهِ، وَعِتْرَتِی، وَإِنَّهُمَا لَنْ یَتَفَرَّقَا حَتَّى یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ»من در میان شما دو جانشین می‌گذارم که کامل هستند، کتاب خدا و عترت من، آن دو از همدیگر جدا نمی‌شوند تا در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند.
آلبانی،او که علمای اهل سنت از او با عنوان بخارى دوران یاد کرده‌اند، این روایت را «صحیح» دانسته است:ناصر الدین البانى اگر روایتی را صحیح بداند،یعنی تمام پل ها را رد کرده است. إنی تارک فیکم خلیفتین : کتاب الله حبل ممدود ما بین السماء و الأرض و عترتی أهل بیتی و إنهما لن یتفرقا حتى یردا علی الحوض( حم طب ) عن زید بن ثابت .( صحیح )ألبانی،صحیح جامع الصغیر وزیادته، ج1، ص482، ح



برچسب‌ها:
بعضی از راویان صحیح بخاری،معلوم نیست کی هستند
+ نویسنده حامد طیبی محمدی در شنبه 28 تير 1393برچسب:, |

بعضی از راویان صحیح بخاری،معلوم نیست کی هستند+تصویر

برای دانلود تصویر با کیفیت اصلی کلیک کنید
آقای ذهبی در میزان الاعتدال در ترجمه حماد بن حمید می گوید:
2246 - حماد بن حمید.
محدث لا یدرى من هو.
روى عنه البخاری فی صحیحه

حماد بن حمید،محدث می باشد..معلوم نیست که ایشون کی هست.بخاری در صحیحش از او روایت نقل کرده است
میزان الاعتدال ذهبی شماره 2246  

برای دیدن تصویر،در اندازه واقعی بر روی آن کلیک کنید

آن وقت این وهابیون می آیند در ابن شبکه ها می گویند: همه راویان بخاری مشخص هستند و همه هم خیلی خوب و عالی هستند.اصلا نمی دانند حماد بن حمید کی هست،ولی از او روایت نقل کرده اند.اما از جعفربن محمد(امام صادق) علیه السلام که استاد ابوحنیفه و دیگر امامان اهل سنت بوده و حتی ابن تیمیه ناصبی می گوید: جعفربن محمد،یکی از ائمه دین هست،آقای بخاری حتی یک روایت نقل نکرده است.

وقتی معلوم نیست که بعضی راویان صحیح بخاری،کی هستند،چطور این کتاب،صحیح نام نهاده شده است؟
قضاوت با شما



برچسب‌ها:
پیشگویی رسول الله صلی الله علیه و آله از ظهور وهابیت
+ نویسنده حامد طیبی محمدی در شنبه 28 تير 1393برچسب:, |

پیشگویی رسول الله صلی الله علیه و آله از ظهور وهابیت+تصاویر

دانلود تصاویر با کیفیت اصلی
برای ما شیعیان که قطعی است وهابیان امروز،خوارج زمان می باشند.اما روایاتی را از پیامبر عزیزمان ص،در کتب معتبر اهل تسنن می آوریم که نشان می دهد وهابیان امروزی،خوارج زمان ما می باشند 
برای اینکه بهتر بفهمیم منظور پیامبرص همین وهابیان می باشند یا نه،روایات را در کنار یکدیگر قرار می دهیم و خیلی راحت پی به هدف و منظور ایشان می بریم.امیدوارم آن دسته از عزیزان اهل سنت که گول این داعشی ها و تکفیری ها را خورده اند و گمان می کنند اینها،اهل سنت می باشند،حقیقت برایشان روشن شود
روایت اول: 
قَالَ عَلِیٌّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ
... وَإِنِّی سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقُولُ سَیَخْرُجُ قَوْمٌ فِی آخِرِ الزَّمَانِ أَحْدَاثُ الْأَسْنَانِ سُفَهَاءُ الْأَحْلَامِ یَقُولُونَ مِنْ خَیْرِ قَوْلِ الْبَرِیَّةِ لَا یُجَاوِزُ إِیمَانُهُمْ حَنَاجِرَهُمْ یَمْرُقُونَ مِنْ الدِّینِ کَمَا یَمْرُقُ السَّهْمُ مِنْ الرَّمِیَّةِ فَأَیْنَمَا لَقِیتُمُوهُمْ فَاقْتُلُوهُمْ فَإِنَّ فِی قَتْلِهِمْ أَجْرًا لِمَنْ قَتَلَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ

حضرت علی علیه السلام می فرماید:از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که فرمودند: به زودی گروهی در آخرالزمان،خارج می شوند که کم سن و نادان هستند.گفتارشان از بهترین گفتار افراد روی زمین است(گفتار پیغمبرص را نقل می کنند) ایمان آنها از گلویشان عبور نمی کند( به دل آنها نفوذ نمی کند) از دین خارج می شوند همان طور که تیر از کمان خارج می شود.هرکجا آنها را یافتید،آنها را بکشید زیرا برای کسانی که آنها را می کشند،در روز قیامت اجر و پاداش است
 صحیح بخاری چاپ دار ابن کثیر ص1714 ح6930 تصویر مقدمه کتاب   تصویر متن کتاب

 

 

 

درسنن ابی داود چنین آمده: هُمْ شَرُّ الْخَلْقِ وَالْخَلِیقَةِ طُوبَى لِمَنْ قَتَلَهُمْ وَقَتَلُوهُ
آنها بدترین خلق هستند.خوشا به حال آن کسی که این ها را بکشد یا آنها،او را بکشد
سنن ابی داود ج12 ص382 و سنن بیهقی ج8ص171 مسند ابی یعلی ج1ص296 و مسند احمدبن حنبل ج26 ص406 و مسند بزار ج2ص342 (آدرس ها از مکتبه شامله می باشند)
همان گونه که مشاهده کردید،قید آخرالزمان در روایت بود،و این نشان می دهد که منظور،خوارج زمان حضرت علی علیه السلام نیست
در روایت گفته بود: کم سن و سال هستند! اگر به فرماندهان و سربازان وهابیون،نگاهی بیاندازید،خواهید دید بیشترشان کم سن و سال و جوان هستند

تصویر اول   تصویر دوم    تصویر سوم    تصویر چهارم  

 

 


علامت ها:نشانه ی این فرقه چگونه است؟
علامت اول:چهره ی آنها:
حَدَّثَنَا أَبُو النُّعْمَانِ حَدَّثَنَا مَهْدِیُّ بْنُ مَیْمُونٍ سَمِعْتُ مُحَمَّدَ بْنَ سِیرِینَ یُحَدِّثُ عَنْ مَعْبَدِ بْنِ سِیرِینَ عَنْ أَبِی سَعِیدٍ الْخُدْرِیِّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ
عَنْ النَّبِیِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ یَخْرُجُ نَاسٌ مِنْ قِبَلِ الْمَشْرِقِ وَیَقْرَءُونَ الْقُرْآنَ لَا یُجَاوِزُ تَرَاقِیَهُمْ یَمْرُقُونَ مِنْ الدِّینِ کَمَا یَمْرُقُ السَّهْمُ مِنْ الرَّمِیَّةِ ثُمَّ لَا یَعُودُونَ فِیهِ حَتَّى یَعُودَ السَّهْمُ إِلَى فُوقِهِ قِیلَ مَا سِیمَاهُمْ قَالَ سِیمَاهُمْ التَّحْلِیقُ أَوْ قَالَ التَّسْبِیدُ

ابوسعید خدری از پیامبرص نقل می کند که ایشان فرمودند: افرادى از ناحیه مشرق، قیام مى ‏کنند و قرآن تلاوت مى ‏کنند و حال آن قرآن که از گلوگاه آنان تجاوز نمى ‏کند (در قلب آنان تاثیر نمى ‏گذارد) و از قرآن بهره نمى‏ برند، این گروه از دین خارج مى‏ شوند همان گونه که تیر از کمان خارج مى‏شود و دیگر به طرف دین برنمى‏گردند مانند تیر که به سوى کمان برنمى‏گردد.
از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله پرسیدند که: این فرقه چه نشانه ‏اىی دارند؟فرمود: چهره این گروه با سرهاى تراشیده، مشخص مى‏ شود.

صحیح بخاری چاپ دار ابن کثیر ص1869 ح 7562  تصویر مقدمه کتاب  تصویر متن کتاب


سوال: در این روایت گفته: علامت و چهره آنها،این هست که سر می تراشند،این چه ربطی به وهابیان دارد؟
پاسخ این مطلب را خود محمدبن عبدالوهاب-بنیانگذار اینها-می دهد که علامت ما،تراشیدن سر هست.یعنی هرکس می خواهد وارد مذهب ما بشود،باید سرش را بتراشد: این کلیپ را مشاهده کنید


همچنین زینی دحلان مفتی مکه مکرمه ضمن اشاره به تراشیدن سر وهابیان و حدیث بخاری می نویسد:
ففی قوله سیماهم التحلیق تصریح بهذه الطائفه لانهم کانوا یامرون کل من اتبعهم ان یحلق راسه و لم یکن هذا الوصف لاحد من طوائف الخوارج و المبتدعه الذین کانوا قبل زمن هولاء.
و کان السید عبدالرحمن الاهدل مفتی زبید یقول : لا حاجه الی التالیف فی الرد علی الوهابیه بل یکفی فی الرد علیهم قوله صلی الله علیه و سلم سیماهم التحلیق ، فانه لم یفعله احد من المبتدعه غیرهم.

در این سخن ، پیامبر اکرم ص که سر تراشیدن را از نشانه های بارز این طایفه شمرده، بر وهابیت تطبیق دارد زیرا تنها این فرقه هستند که به پیروان خود دستور می دهند سر خود را بتراشند و این صفت در هیچ یک از فرقه های خوارج و بدعت گذار قبل از وهابیت دیده نشده است
سید عبدالرحمن اهدل ، مفتی منطقه زبید می گفت: در نقد عقاید وهابیت نیازی به تالیف کتاب نیست بلکه برای بطلان عقیده آنان همین حدیث پیامبر ص که ویژگی های این فرقه را سرتراشیدن معرفی کرده کفایت می کند زیرا غیر از وهابیت هیچ یک از فرقه های بدعت گذار این ویژگی را ندارند

فتنه الوهابیه ص19  تصویر مقدمه کتاب   تصویر متن کتاب

 

 

اگر به وهابیان،نگاه کنید،متوجه می شوید،همه سرهایشان را با تیغ زده اند.(یعنی سر را با تیغ می زنند و بعد یک پارچه روی سر می اندازند)

تصویر اول   تصویر دوم    تصویر سوم    تصویر چهارم    تصویر پنجم

 

 

علامت دوم: کشتن مسلمانان:
قَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ... یَقْرَءُونَ الْقُرْآنَ لَا یُجَاوِزُ حَنَاجِرَهُمْ یَمْرُقُونَ مِنْ الْإِسْلَامِ مُرُوقَ السَّهْمِ مِنْ الرَّمِیَّةِ یَقْتُلُونَ أَهْلَ الْإِسْلَامِ وَیَدَعُونَ أَهْلَ الْأَوْثَانِ لَئِنْ أَدْرَکْتُهُمْ لَأَقْتُلَنَّهُمْ قَتْلَ عَادٍ
پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله وسلم می فرماید: قرآن می خوانند اما از حنجره هایشان تجاوز نمی کند ،از اسلام خارج می شوند همان گونه که تیر از کمان خارج می شود. آنها اهل اسلام و مسلمانان را می کشند در حالی که به بت پرستان کاری ندارند، اگر آنها را درک کنم(می دیدم) همانند قوم عاد آنان را به قتل می رساندم
صحیح بخاری ص1834 ح7432 چاپ دار ابن کثیر   تصویر مقدمه کتاب   تصویر متن کتاب

 

 

 

 

 


الآن وهابیون و همین داعشی ها چه کسانی را می کشند؟آیا غیر از این است که افرادی را سر می برند که روزی 5 بار رو به کعبه نماز می خوانند و شهادت به وحدانیت خدا و نبوت رسول الله ص می دهند
در روایات شیعه،حتی چنین آمده: پرچم های آنان،سیاه می باشد! ولی ما خواستیم فقط از کتب اهل سنت،روایات را نقل کرده باشیم.
امیدوارم آن دسته از اهل سنت که گمان برده اند که وهابیون و داعشی ها،اهل سنت هستند،بیدار شده باشند



برچسب‌ها:
مقایسه ایی بین ادب دو خلیفه
+ نویسنده حامد طیبی محمدی در شنبه 28 تير 1393برچسب:, |

مقایسه ایی بین ادب دو خلیفه



جناب عمربن الخطاب،هنگامی که ابولولو ایشان را مضروب ساخت،چنین گفت:
دونکم الکلب فقد قتلنی
این سگ را بگیرید،من را کشت!
یا در نقلی دیگر گفت:
أکلنی الکلب
این سگ من را خورد!
فتح الباری شرح صحیح البخاری ج7ص62 و السنه للخلال ج1ص294 و المطالب العالیه ابن حجر عسقلانی ج11ص182 باب فضائل عمربن الخطاب!!! عمده القاری شرح صحیح بخاری ج24ص321 و نیل الوطار شوکانی ج6ص110
علی بن ابی طالب علیه السلام،هنگامی که توسط ابن ملجم،مضروب شد،این چنین فرمودند:
أن علیا لما ضربه ابن ملجم قال : فزت ورب الکعبة
به خدای کعبه قسم، رستگار شدم
اسدالغابه ج1 ص805 و انساب الاشراف ج1ص376 و تهذیب الاسماء نووی ج1ص491 و تاریخ دمشق ج42 ص561



برچسب‌ها:
تمامی حقوق مادی و معنوی این وبگاه محفوظ و متعلق به مدیر آن می باشد و کپی برداری از مطالب تنها با ذکر منبع مجاز است...